بعضیها برای دیروز و امروز نیستند، ثروت هر روزند؛ نه تکرار میشوند و نه تکراری؛ تا همیشه زنده اند و زندگی میبخشند؛ بعضیها یادشان خوب است، مرامشان خوبی است و حالت را خوب میکنند؛ بعضیها هرگز نمیمیرند...«ادامه مطلب»...
پهلوانان نمیمیرند
انسان میمیرد، اما انسانیت، هرگز؛ قهرمانان فراموش میشوند اما پهلوانان، هرگز؛ آدمها و زمانه عوض میشود اما سنت اصیل پهلوانی و صفات نجیب انسانی، هرگز!
پهلوانی به صدای زمخت و چشمان بیرون زده و بازوان قطور و اندام سیکس پک و قلدری و درشتی نیست؛
پهلوانی به قدرت بدن و صلابت تن و زورگویی و رعب آفرینی و خودنمایی و معرکه گیری نیست؛
پهلوان، نه به کسی تعرضی میکند و نه آزارش به هیچ مخلوقی میرسد.
پهلوان از تهدید کردن و ترساندن، میترسد و از نامردی و حق خوری، واهمه دارد و از دل شکستن میهراسد و از ناسپاسی و نمک نشناسی و بی ادبی میپرهیزد.
پهلوان، هم لطافت است و هم قدرت؛ هم راه است و هم سد؛ هم نرم است و هم سخت؛ هم عشق است و هم بغض؛ هم جاذبه است و هم دافعه...
پهلوان، از تهمت و غیبت و دروغ و تجاوز و تعدی و نفاق و نیرنگ و بی عدالتی و استبداد و منیت و خودخواهی، بیزار است و در برابرشان راه سکوت و بی تفاوتی در پیش نمیگیرد، و چون کوه در برابر یاوه گویان و گستاخان و ظالمان و مستبدان میایستد و حسابشان را کف دستشان میگذارد.
پهلوان، زبان در کام میگیرد تا آبرویی ریخته نشود و هست و نیستی بر باد فنا نرود؛ اما آنگاه که شمشیر انتقام از نیام بیرون کشد، آه مظلوم میستاند و تا حق را به حق دار، نرساند بر زمین نمینشیند، و در این راه مقدس، غریبه و آشنا برایش یکیست و هیچ تفاوت و توفیری ندارد.
پهلوان، مدال آزادگی بر سینه دارد و تاج انسانیت، بر سر؛ حریتش را نمیتوان خرید و حق طلبی اش را نمیشود ندید.
پهلوان برای یتیم، پشت و پشتیبان است؛ برای وامانده، عصاست؛ برای درمانده، دست است؛ برای مظلوم، حق؛ برای ظالم، مرگ؛ برای هرچه نامردی و نامردمی، ترس است.
پهلوان، نه اهل چاپو چوپ است، نه بادو برووت! پهلوان، سینه اش سنگ را میشکافد و دلش مثل یک شیشه با یک تقه ترک بر میدارد.
پهلوان با خاکیها، خاکیست، و با بامعرفتهایش، قاطی!
پهلوان، اهل صفاست؛ مرد یا زنی پر مهر و باوفاست؛ بی ادعاست؛ گره گشاست؛ پهلوان، عاشق و پاک و بی ریاست.
پهلوان، ناامیدان را امید، بی پناهان را پناه، زخمیان را مرهم، غریبان را آشنا، درماندگان را دستگیر، و رفیقان را خاک پاست.
پهلوان، شهاب حق است و امنیت مطلق؛ نور میبارد و آرامش میکارد؛ اهل درد است و مرد نبرد؛ مبارزه، کار اوست و مراقبه، پیکار او.
پهلوان از آبرویش، از جان و توانش، از مادیت و معنویتش، مایه میگذارد تا خواهرش دور نیفتد و رنج نبیند؛ برادرش بیکار نباشد و آویزان این و آن نگردد؛ والدینش مصدوم و مغموم نشوند؛ همسرش بی یار مأنوس و بی تکیه گاه قرص نماند؛ فرزندش بی پشتوانه و سرگردان نگردد؛ اقارب و بستگان و دوستان و آدمهای دوروبرش درمانده و نیازمند نباشند، و...
پهلوان، دوستی است که نارفیقی نمیکند؛ ایثارگری است که گذشت، پیشه اوست؛ انسانی است که ادب و معرفت، مرام اوست؛ و مردانگی و فروتنی، فطرتش.
پهلوان، کمتر میگوید و بیشتر عمل میکند؛ میتواند و نمیکند، نمیتواند و میکند؛ میتواند ضربه بزند اما اغماض نموده و پرده دری و مقابل به مثل نمیکند و در عین حال خیلی وقتها قدمیبر میدارد و اقدامیبرای گره گشایی مینماید که فراتر از توان و طاقت اوست؛ اما این تلاشهای فراتر از توان را از آن روی انجام میدهد که نمیتوانم را پوچ و بی معنا سازد؛ تا لبخندی بنشاند و دلی را لبریز امیدواری و نشاط گرداند؛ تا جانی دوباره ببخشد و حیاتی تازه بیافریند.
پهلوان هرچه میکند برای خدا میکند؛ چون میداند آدمها زود فراموش میکنند، خوبیها و از خودگذشتگیها را؛ آدمها ظاهر را میبینند و از باطن و حقیقت اعمال، بی اطلاع اند؛ آدمها قضاوت میکنند و شماتت و حسادت؛ آدمها تنگ نظرند و کوته بین؛ آدمها زیاده خواه اند و خودبین... اما این خداست که فراموش نمیکند؛ به نیت، کار دارد، نه نتیجه؛ زود راضی میشود و دیر غضب میکند، و پشتوانهای قدرتمند و جاودان است.
پهلوان از بند نفس، رهیده است و بر آسمان آزادگی و عرش بندگی حق و حقیقت، پر کشیده؛
پهلوان، جاودان است، چون مرید شیر یزدان و غلام شاه مردان، علی امیر مؤمنان است؛
خدا نمیمیرد؛ مردان خدا نمیمیرند؛ علی نمیمیرد؛ پهلوانی نمیمیرد؛ پهلوانان نمیمیرند...
لینک مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/353