محمد، باقر است؛ باقرِ علوم؛ باقر حقایق حقه عالم؛ باقر قرب؛ شکافندهای که پردههای جهالت را میشکافد و گشایندهای که راههای وصول حق را میگشاید و... «ادامه مطلب» ...
گشایندۀ قربـــــــــــ
هرچیز به چیزی زینت میشود و آراسته تر و زیباتر میگردد. روز به خورشید و شب به ماه و ستارهها؛ درختان به برگها و شکوفهها و میوهها و طبیعت به مناظر چشم نواز و دلگشا؛ خانه به محبت و آرامشِ سُکنا و خانواده به همدلی و صفا؛ دوستی به مهر و وفا و انسانیت به دردمندی انسانها؛ حقیقت طلبی به تحقیق و تمرین و تقلا و عدالت خواهی به عمل گرایی و نقد منصفانه و پرهیز از شعارزدگی و امور ظاهرگرا؛ بشر به زندگی بر مبنای فلسفه خلقت و زیستن بر طریقت کمال افزا و آدمیت به اکسیر عبودیت محض خدا و کردار صادقانه و بی ریا.
آری! برای آدم شدن باید آراسته شد. برای به چشم خدا آمدن و در چشم خدا نشستن و از چشم خدا به عالم نگریستن باید خود را زینت نمود، آن هم زیباتر از عروسی که خویش را برای رفتن به حجله داماد میآراید.
باید با قلبی بی نفاق به اتفاق رسید و با روحی رهائیده از کثرت در اقیانوس وحدت، غرقه شد. باید از در صلح و آشتی با خالق درآمد و از جنگ و جدال با حق و حقیقت پرهیز کرد. باید راست شد و راست گفت و به راه راستی و درستی رفت و در جایگاه کمال آراستگی و دلربایی از معبود ازلی و ابدی قرار گرفت.
راه و رسم راست قامتان همیشه تاریخ این بوده است که هماره خود را با راست کرداری، برای خداوند آراستند و به وجود اقدسش نزدیک و نزدیکتر گردیدند و از این روی، سعادت دو گیتی را دریافتند؛ که امام باقر علیه السلام فرمودند: «تَزَیَّنْ لِلّهِ بِالصِّدقِ فِی الأعمالِ» با راست کرداری، خود را برای خداوند بیارای . (بحارالأنوار، ج ۷۸ ، ص ۱۶۴)
پیشوای پنجم شیعیان و گشاینده علوم زمین و آسمان که خاتم پیامبران به جابربن عبدالله انصاری گفت تا سلام مرا به وی برسان، نقل میکند هنگامیکه پیامبر(ص) به معراج رفت، خداوند به او فرمود: هیچیک از بندگانم به من تقرب نجوید با عملی که نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب کردهام؛ و بهدرستی که بهوسیله نافله به من تقرب میجوید تا آنجا که من دوستش میدارم و چون دوستش دارم، آنگاه گوش او میشوم که با آن میشنود و چشمش میشوم که با آن میبیند و زبانش میگردم که با آن سخن میگوید و دستش میشوم که به آن میگیرد. اگر بخوانَدَم، اجابتش میکنم و اگر خواهشی از من کند، به او میدهم . (کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ ق، ج ۲ ، ص ۳۵۲)
بی تردید، مقام عبودیت و بندگی با انجام واجبات و ترک محرمات تحقق مییابد و موجب نزدیکی انسان به خالقش میشود اما حقیقت این است که انجام واجبات اگرچه موجب رهایی انسان از جهنم اعمال خویش و ورود وی به بهشت الطاف الهیست، ولی بیشک برای رسیدن به نهایت کمال و قرب الهی، کافی نمیباشد، بلکه انجام واجبات، شرط لازم برای عبادت حداقلی است و شرط کفایت برای عبادت حداکثری، انجام مستحبات است. انسان با انجام واجبات و ترک محرمات به قرب الهی و بهشت خداوندی دست پیدا میکند، ولی درجات بالاتری از قرب و کمال وجود دارد که تنها با عمل به مستحبات امکان وصول دارد.
ناگفته پیداست که عمل نمودن به مستحبات، در حکم تنقلات سفره عبودیت است و غذای اصلی این خوان سعادت، قطعا انجام واجبات و ترک محرمات است. هیچ بنده مومنی نخواهد توانست با تناول مستمر تنقلات و حاشیهها، به سیری کامل رسیده و با صرف توان و وقت خود در امور استحبابی، و غفلت از جزء به جزء امور واجب، به سعادت پایدار و ابدی برسد؛ چه بسا شیطان و نفس، انسان را چنان درگیر و مشغول مستحبات نمایند، که آن را اصل پنداشته و افعال واجب را به حاشیه برده و کم اثر و حتی بی تاثیر قلمداد نماید.
چنانکه نماز جماعت بخواند و دروغ بگوید؛ چادر به سر داشته باشد و چشم چرانی کند؛ جلسات دعا و توسل بر پا نماید و اهل افترا و غیبت باشد؛ حافظ قرآن شود و تیشه به ریشه انسانیت و انسان بزند؛ شعار حق سر دهد و شعور عمل بر مدار حقیقت و عدالت نداشته باشد؛ شفع و وتر بخواند و درد و زجر بیافزاید؛ به زیارت حرم معصوم رَوَد و از عمل بر مبنای عبودیت معصوم، محروم باشد؛ پایبند فروع و ظواهر شود و تهی از اصول و بواطن گردد!
اما آنکه ضمن پایبندی مدام و همیشگی به انجام واجبات و ترک محرمات، اهل توجه به اعمال مستحبی برای کامل تر نمودن اعمال واجب خویش و همچنین جلب توجه بیشتر خالق خود است، قطعا راهی هموارتر و سریعتر به سوی قرب الهی خواهد داشت.
آن که از بهترین چیزهای خود در راه خدا انفاق میکند، در واقع خود را به بهترین وجه ممکن برای محبوب خویش آراسته است و یقینا در پیشگاه معبودش، دلرباتر بوده و در مقام والاتری قرار دارد.
آنکه از بهترین ساعات عمرش، بهترین هنرها و تواناییهایش، بهترین ظرفیتهای جسمیو روحی اش، بهترین دادههای مادی و معنوی خداوندی اش در راه بهترین صاحب و حامیدنیا و آخرتش، هزینه میکند، و در این بین، هرگز از حدود روشن و معین حلال و حرام الهی تخطی ننموده و ورای خواستهای نفسانی و شیطانی، صرفا به ندای ربانی خالق و مولای خویش، لبیک میگوید، قطعا بهترینها را در هر دو عالم، قسمت و نصیب خود نموده است.
ب ندهٔ مؤمن به وسیله انجام اوامر الهی و اموری که از سوی پروردگار، جنبه استحبابی دارد، چنان آراسته میگردد که به خدا تقرب پیدا میکند و خداوند، گوش و چشم او شده و به مقام فنای فیالله نائل میآید. مقامیکه او را مستحق امداد همیشگی الهی و نزدیکی و قرابت مدام با خدا مینماید.
انسانِ آراسته به تقوای الهی، محبی است که در اثر انجام فرائض و نوافل، با محبوب خود یکی گردیده است. انسانی که در سیر و سلوک، دو مرحله اساسی «قرب فرایض» و «قرب نوافل» را پشت سر گذاشته و به فنای افعالی، صفاتی و ذاتی رسیده است.
قرب فرایض، یعنی ظرف انجام واجبات و ترک محرمات و به عبارتی ظرف تحصیل تقوی؛ و قرب نوافل، به معنی انجام مستحبات و ترک مکروهات و به عبارتی ظرف تحصیل ورع.
طی مرحله نخست، یعنی قرب فرایض در حقیقت، طی طریق در وادی عقل است و با عقلانیت و استدلال عقلی و دینی انجام میشود، ولی مرحله بعد، یعنی قرب نوافل، مربوط به سلوک در وادی عشق و قلب میباشد و البته مرحله عشق و قلب بسی فراتر و نهایی تر از مرحله عقل و وظیفه است و حکایت از معرفتی عمیق تر و پر نفوذتر و کارسازتر دارد.
با طی نمودن این مراحل، انسان به جایگاه و مقامیدر نزد پروردگار خویش دست مییابد که همواره و در همه حال، مورد توجه خاصه و امداد ویژه خالق خود است. امدادی که سبب میشود تا بنده مومن متعبد، برای انجام هر امری، تنها و تنها به رضایت خدای خویش توجه داشته باشد و بس، و با آرامشی توأم با اطمینان قلبی، از هر عملی بر مبنای خواست نفس یا نفوس، پرهیز نماید و همه حواس و تلاش خود را معطوف به اموری سازد که با فلسفه خلقت و رضایت معبودش در هماهنگی است و جز تحقق کامل عبودیت محض، به او معنا و مفهوم دیگری نمیبخشد.
در چنین وضعیتی، تکیه مومنِ صادق، تنها به خداست و از هیچ چیز و هیچ کس واهمهای به دل نداشته و از رأی و نظر و اراده دیگران، ترس و تردیدی به دل راه نمیدهد؛ چنین است که با پندارها، گفتارها و کردارهایش چنان به خداوند خویش نزدیک میشود که عزیز رَبِّ خود گردیده و خدا در اعضا و جوارحش جلوه نمایی میکند. تا آنجا که در پاسخ به دوستی خالصانه و عمل صادقانه بنده، خداوندِ بندهنواز نیز چنان دوستش میدارد که گوش او، چشم او، زبان او، و دست او میشود که به آن بشنود و ببیند و بگوید و به کار گیرد.
اینچنین است که میگوید، مینویسد، میشنود، میخواند، میرود، لذت میدهد و لذت میبرد، عشق و آرامش میبخشد و عشق و آرامش می یابد، میبخشد و دریافت میکند، خرج و هزینه میکند و به سرمایههای مادی و معنوی میرسد، و در یک کلام، زندگی و بندگی میکند به خواست خدا و برای خدا و به سوی خدا... در آن حال، اگر بخوانَدَش، جز اجابت نمییابد و اگر خواستهای داشته باشد، جز برآورده شدن نمیبیند.
«یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ... رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ، ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»﴿مائده/ ۱۱۹ ﴾ راستگویان و راستان را راستیشان سود بخشد... خدا از آنان خشنود است و آنان نیز از او خشنودند، این است رستگارى بزرگ و سعادت پایدار.
در منطق الهی امام محمد ابن علی علیه السلام که خود با همه فضائل و مراتبش، از فرارسیدن زمان مرگ در آن هنگام بیمناک بود که در حال سرپیچی از فرمان خدا باشد، تنها کسانی، شیعه حقیقی و نجات یافته اند که در همه حال، اهل تقوا و مطیع محض اوامر خدا باشند: «ما شِیَعَتُنا إلاّ مَنِ اتَّقَی اللّهَ و أطاعَهُ» شیعه ما، تنها کسی است که تقوا پیشه و مطیع خداوند باشد . (تحف العقول، ص ۲۹۵)
بنده پاک و برگزیدهای که از شدت خوف و رجای به پروردگار خویش در حین نجوای عارفانه و عاشقانه با معبود و معشوق خود، صدایش به گریه بلند میشد و در سجده به اندازهای میگریست که چون سر از سجود برمیداشت، جای سجده اش تر بود، شفاعت اهلبیت را تنها از آنِ بندگان راست کردار، بر شمرده و میفرمود: «لا تَنالُ وِلایَتُنا إلاّ بِالْعَمَلِ وَالْوَرَعِ» ولایت و شفاعت ما، فقط شامل افرادى میشود که اهل انجام عمل صالح و پرهیز از گناه باشند . (وسائل الشّیعه، ج11، ص196)
شکافنده حقایق حقهای که آوازه ی وسعت علومش اقطار کشورهای بسیاری را پر کرده بود چنانکه لقب «باقرالعلوم» که از جانب پیامبر(ص) به وی داده شده بود تحقق عینی یافت؛ به گواه دانشمندان بزرگ هم عصرش، هرگز دانشمندان اسلامیرا در هیچ محفل و مجمعی کوچکتر و زبونتر از محفل محمد بن علی(ع) نمی شد دید. استادانی که با همه شخصیت و مقام علمیشان در محضر امام محمد باقر(ع) همچون کودکی در برابر استادی عالی مقام، زانوی ادب بر زمین زده و شیفته و مجذوب کلام و شخصیت او میگردیدند. تا جایی که به گواه مورخان، هرگز مطلبی به ذهن کسی خطور نمینمود مگر اینکه از امام باقر(ع) میپرسید و پاسخ سؤالاتش را از آن حضرت دریافت میکرد. ثبت است که محمد باقر(ع) به اندازهای رموز و اسرار علوم را آشکار ساخت و حقایق و حکمتها را بیان نمود که هیچ کسی را یارای انکار آن نمیبود، از اینرو، به شکافنده و جمع آورنده علوم و بر فرازندۀ پرچم دانش، لقب یافت.
بیگمان این امام همام، چنین جایگاه ویژهای را با خداشناسی و تسلیم راستین در برابر فرامین حضرت حق، کسب نموده است، چنانچه میفرمایند: «چون فرمان خدا در رسد، تسلیم چیزی هستیم که او دوست دارد« (بحارالانوار، 46/301)
او که پدر بزرگوارش امام زین العابدین (ع) فرزند امام حسین(ع) و مادر ارجمندش فاطمه دختر امام حسن مجتبی(ع) بود که از زنان با فضیلت و دانشمند بنیهاشم به حساب میآمد و امام صادق(ع) او را «صدیقه» لقب داده بود و میفرمود: در خاندان حضرت مجتبی(ع) هیچ زنی به پایۀ فضیلت او نمیرسید، در عبادت و یاد خدا همچون والدین خویش و حقیقتا ثمره گرانبهای وجود مقدسشان بود و با داشتن عائلهی سنگین، و برخورداری از زندگی ساده و متوسط، در بذل و بخشش از همگان پیشتازتر بود.
او هرگز به دنبال ذخیره سازی اموال و ثروتهای دنیایی نبود و شوق او به اطاعت و عبادت پروردگار، او را به عبد صالحی رهیده از بند دنیا و دنیائیان بدل نموده بود که میفرمود:
«مَثَلُ الْحَریصِ عَلَى الدُّنْیا مَثَلُ ذَرْوَهِ الْقَزِّ، کُلَّما ازْدادَتْ عَلى نَفْسِها لَفّاً کانَ أبْعَدُ مِنَ الْخُرُوجِ حَتّى تَمُوتَ غَمّاً» تمثیل افراد حریص به مال و زیورآلات دنیا همانند کِرم ابریشمى است که هر چه اطراف خود بچرخد و بیشتر فعالیّت کند و تارهاى ابریشم را به دور خود بپیچد، خارج شدنش از بین آن تارها سخت تر گردد و چه بسا غیر ممکن مى شود تا جایى که چاره اى جز مرگ نداشته باشد. ( وسائل الشّیعه: ج 11، ص 318)
محمد، باقر است؛ باقرِ علوم؛ باقر حقایق حقه عالم؛ باقر قرب؛ شکافندهای که پردههای جهالت را میشکافد و گشایندهای که راههای وصول حق را میگشاید و بازکنندهای که شاهراه کمال و تعالی بی افول را باز میکند. با شناخت او و راه و روش زندگانی اش و عمل بر مبنای اصول و چارچوب فکری و عملی اش، بیگمان میتوان باقر شد؛ میتوان از سیاهی جهل بیرون شد و به گشایش نور هدایت و سعادت رسید و بر قله رفیع قرب و شهود حق، آرام گرفت. میتوان چنان به صفات الهی آراسته شد که از خود به خدا رسید و در خدا، با خدا یکی شد و تنها و تنها، حق، دید و فهمید و شنفت و گفت و انجام داد...
لینک مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/336