loading...

راه مقدس

خانه کجاست و خانواده کدام است؟... «ادامه مطلب»... کدام خانه؟ کدام خانواده؟ ریشه واژه «خانواده» در زبان فارسی ترکیبی است از دو جزء: ـ «خانه»: به معنای محل سکونت،...

بازدید : 5
يکشنبه 30 فروردين 1404 زمان : 1:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راه مقدس

راه مقدس

خانه کجاست و خانواده کدام است؟... «ادامه مطلب» ...

کدام خانه؟ کدام خانواده؟

ریشه واژه «خانواده» در زبان فارسی ترکیبی است از دو جزء:

ـ «خانه»: به معنای محل سکونت، جای زندگی، که واژه‌ای بسیار کهن در زبان فارسی است و در زبان‌های ایرانی میانه و باستان نیز وجود داشته است.

ـ «وده»: شکل کهن‌تر «آده» یا «آد» است که از مصدر «آوردن» می‌آید و به معنای «آورده» یا «آورده شده» است.

در مجموع، «خانواده» در اصل به معنای «آوردگان به خانه» یا «آوردگان به یک خانه» است؛ یعنی کسانی که به خانه‌ای تعلق دارند، یا کسانی که در کنار هم در یک خانه زندگی می‌کنند.

خانواده را می‌توان این‌گونه تعریف کرد: « خانواده، گروهی از افراد است که از طریق پیوند خونی، ازدواج، فرزندپذیری یا هر پیوند عمیق عاطفی دیگری فارغ از ارتباط سببی یا نسبی، رابطه دوستی صمیمی‌میانشان حکم‌فرماست، به یکدیگر متعهد هستند و نقش حمایت‌کننده مادی و معنوی، پرورشی و عاطفی برای یکدیگر ایفا می‌کنند.»

یک خانواده، چه سنتی باشد و چه نوین، باید دارای برخی ویژگی‌های بنیادین باشد: عشق و پذیرش بی‌قید و شرط، حمایت عاطفی و روانی، احساس امنیت (هم مادی، هم روانی)، احترام متقابل، ارتباط سالم و مؤثر، تعهد و وفاداری، فضایی برای رشد، یادگیری، و اشتباه کردن بدون ترس از طرد شدن.

خانواده صرفاً مجموعه‌ای از افراد با نسبت خونی یا اسناد رسمی‌نیست. خانواده، جایی‌ست که انسان بتواند خودش باشد، شنیده شود، دوست داشته شود و رشد کند. در این معنا، خانواده می‌تواند بسیار فراتر از تعاریف سنتی گسترش یابد.

خانواده، ریشه‌ای‌ست که بی‌صدا ما را نگاه می‌دارد . خانواده، سرزمینِ جان ماست. جایی‌ست که بی‌آن‌که بخواهی، به آن تعلق داری. چه از راه تقدیر، چه از راه انتخاب. چون خاکی که اگر گرم و پذیرا باشد، بذر رشد می‌کند. و اگر شور و سنگلاخ باشد، ریشه می‌سوزد، پیش از آن‌که شاخ‌وبرگ بزند.

خانواده یعنی آغوشی که باید قبل از نیاز باز شود، نه فقط بعد از فریاد. یعنی جایی که در آن، هویت شکل بگیرد و کامل شود، نه اینکه از هم بپاشد. یعنی سکوت‌های قابل فهم، اشک‌هایی که لازم نیست شرح داده شوند، و خنده‌هایی که تنها در حضور آنان، طعم زندگی می‌یابد.

هر یک از اعضای خانواده، ستون‌های خانه‌اند. اگر یکی خم شود به سمت قضاوت دیگران، سقف بر سر همه فرو می‌ریزد. بزرگترها باید وزنۀ تعادل باشند، نه شعله‌ورکنندۀ مقایسه‌ها، ناراحتی‌ها و ناخوبی‌ها. باید آن‌قدر عادل باشند که هیچ‌کس حس تبعیض را نچشد، و آن‌قدر شنوا که هیچ‌کس صدایش را در دلش دفن نکند.

خانواده، نه فقط پیوند خون، که اتصال دل‌هاست. نه فقط هم‌نامی‌در شناسنامه، که همراهی در سختی و مهرورزی بی‌قید است.

خانواده، جایی‌است که در آن یک فنجان چای تلخ اما پُر مِهر، تلخ‌کامی‌ها و تلخی‌هایت را می‌شورد و می‌برد.

خانواده، جایی‌است که در آن فرقی نمی‌کند چطور فکر می‌کنی، چه انتخاب‌هایی داری، شبیه هستی یا متفاوت؛ هرچه هستی، عضو دلبند کسانی هستی که خانواده توأند نه آواری از خرواها ناآرامی‌و دل‌آشوبه!

خانواده، جایی‌ا‌ست که حتی وقتی از همه‌جا رانده شدی، دری‌ست که به رویت بسته نمی‌شود. و حتی اگر سکوت کردی، کسی باشد که از چشم‌هایت بخواند: «کمک می‌خواهم.»

اما اگر آن خانه، بی‌مهر شود؛ اگر در آن قضاوت باشد، مقایسه باشد، خشم باشد و حسادت؛ اگر تحکّم و اجبار، جای محبت و انعطاف را گرفته باشد؛ اگر خوبی‌ها و گره‌گشایی‌ها به باد فراموشی داده شوند؛ اگر مراوده‌ها شکل معامله به خود بگیرند؛ اگر محبت، وظیفه و تکلیف قلمداد شود، نه حق و فلسفۀ وجودی؛ آن‌گاه، هیچ واژه‌ای دیگر معنای خانواده را نمی‌رساند. و آن ریشه، نه نگه‌دارنده، بلکه مانعی برای رشد می‌شود. مانعی که باید راهی برای رهیدن از آن یافت، آن هم تا دیر نشده!

خانواده، واژه‌ای‌ست مقدس. اما تقدسش را باید با انصاف، احترام و عشق زنده نگه داشت.

خانواده پناهگاه است، حتی اگر دیوارهایش گاهی ترک بردارد. خانواده، یعنی دویدن، خسته شدن، دلخور شدن... اما رها نکردن یکدیگر.

خانه باید مأمن امن و پناهِ هر آه باشد. خانه باید جایی باشد که هر فرد، با هر رنگ، با هر عقیده، احساس دیده‌شدن و شنیده‌شدن داشته باشد.

خانواده‌، خانه آنهاست که با همۀ ناترازی‌هایشان پشت و پشتیبان یکدیگرند. «آدم مگر خانواده‌اش را ول می‌کند؟»

خانواده جایی است که در آن «تفاوت» باعث دوری نشود، بلکه عمق ارتباط را بیشتر کند. جایی‌که انتخاب‌های فردی به رسمیت شناخته شود، نه به سخره گرفته شود. و باورها، اگرچه گوناگون، به مرز احترام، وفادار بمانند. و اعضای آن بیاموزند که به حقوق، حریم و انتخابهای یکدیگر تجاوز و بی‌احترامی نکنند.

در یک خانواده سالم، تفاوت‌ها نه‌تنها تهدید محسوب نمی‌شوند، بلکه فرصتی هستند برای یادگیری، تکامل و درک بهتر یکدیگر. تفاوت در: شخصیت‌ها (درون‌گرا/برون‌گرا)، ارزش‌ها و باورها، سبک‌های تربیتی (تفاوت بین نسل‌ها)، سلیقه‌ها و علایق، که اگر با «انعطاف‌پذیری» و «احترام» همراه شوند، می‌توانند باعث عمق گرفتن پیوندهای خانوادگی شوند.

انعطاف‌پذیری یعنی توانایی سازگاری با تغییرات، بحران‌ها یا چالش‌ها، بدون فروپاشی روابط یا ساختار خانواده.

ویژگی‌های خانواده‌های انعطاف‌پذیر عبارتند از:

ـ بازتعریف نقش‌ها در شرایط بحرانی (مثلاً وقتی یکی بیمار می‌شود یا شغلش را از دست می‌دهد)

- قابلیت گفتگو و بازبینی تصمیم‌ها

- پذیرش تغییرات نسلی و فرهنگی (مثلاً نگاه متفاوت فرزندان نسبت به مذهب، هنر یا سبک زندگی)

- تمایل به یادگیری از یکدیگر به‌جای اصرار بر درستی مطلق باورهای شخصی

خانواده‌ای که فقط شبیه‌سازی اعضا را می‌طلبد، بیشتر یک «نظام انضباطی» است تا محیطی انسانی. پذیرش تفاوت‌ها به‌معنای:

- اجازه دادن به دیگری برای متفاوت بودن

- شنیدن بدون قضاوت

- تمایز قائل شدن میان «انتقاد سازنده» و «تحقیر یا طرد»

- پذیرفتن اینکه «درست» فقط یک تعریف ندارد

در خانواده‌های سنتی یا اقتدارگرا، پذیرش تفاوت‌ها ممکن است دشوارتر باشد، چراکه «اختلاف نظر» با «بی‌احترامی» یکی گرفته می‌شود، ساختار قدرت عمودی است (مثلاً پدرسالار یا مادرسالار)، و تغییر، تهدیدی برای نظم تلقی می‌شود.

در این فضاها، رشد فردی، قربانی همرنگی اجباری می‌شود، و بسیاری از تفاوت‌ها به‌جای اینکه پرورش یابند، سرکوب می‌شوند.

اما تعادل طلایی در «تعلق» همراه با «فردیت» است. یک خانوادۀ سالم، باید بتواند بین دو نیاز اساسی تعادل برقرار کند:

ـ «نیاز به تعلق»: احساس اینکه من بخشی از این جمع هستم و پذیرفته می‌شوم و همواره جا و پناهی برای آرامش و آسایش در میان آنان دارم.

ـ «نیاز به فردیت»: احساس اینکه می‌توانم خودِ من باشم، حتی اگر متفاوت باشم. هیچکس مرا برای همشکلی و اطاعت محض نمی‌خواهد، بلکه من، همینی که هستم، صرفا با رعایت خطوط قرمزی که عرفا تجاوز تلقی می‌شود، مهم و محبوب قلمداد می‌شوم.

خانواده‌ای که بتواند با «دلِ باز» تفاوت‌ها را ببیند و با «فهم و انعطاف» با آن‌ها تعامل کند، به جای یک «محیط قضاوت‌گر، مستبد و محدود کننده»، تبدیل می‌شود به یک «زیست‌جهانِ انسانی امن و آرام و پرورش‌دهنده». در چنین خانواده‌ای، رشد ممکن است، گفت‌وگو زنده است، و عشق، بی‌قید و شرط.

خانواده‌ای که دستگیر است، نه دست و پا گیر.

خانواده‌ای که دیوار ندارد، نه برای حفاظت از خود، که برای پذیرش دیگری.

خانواده‌ای که نه فقط در گوشه‌ای از نقشۀ شهر، که در وسعت پُرمحبت نقشۀ دل‌مان نقشی زیبا و ماندگار دارد.

خانواده‌ای که اعضای آن ایمان دارند که باید در مواجهه با تفاوت‌ها، به جای فاصله گرفتن از هم، پشت یکدیگر را بگیرند.

خانواده‌ای که مرامش شیرینی است، حتی در میان تلخی‌های بیشمار روزگار و زندگی.

خانواده‌ای که حالت را خوب می‌کند و تو در خوب کردن حالش تردیدی نداری.

این همان خانواده‌ای است که اگر به حکم تقدیر در آن به دنیا آمده‌ای، یا به حکم عقل و قلب، آن را انتخاب کرده و ساخته‌ای، نباید آن را به هیچ وجهی از وجوه، رهایش کنی؛ «آدم مگر خانوادۀ عاشق، فهیم، منعطف و اَمنش را ول می‌کند؟!»

لینک این مطلب:

https://rahemoghaddas.blog.ir/post/442

برچسب ها
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 284
  • بازدید کننده امروز : 138
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 316
  • بازدید ماه : 318
  • بازدید سال : 2279
  • بازدید کلی : 9327
  • کدهای اختصاصی