حسین را چگونه شناخته ای؟ در ریتم موزون نوحهها؟ در غذا و فضای اغواگر روضهها؟ در رخت سیاه و پرچم عزا؟... ادامه مطلب ...
حسین را چگونه شناخته ای؟
حسین را چگونه شناخته ای؟ در ریتم موزون نوحهها؟ در غذا و فضای اغواگر روضهها؟ در رخت سیاه و پرچم عزا؟
در اینهمه حجاب، به دنبال چه میگردی؟ حسین علیه السلام؟!
حقیقتا گمان کردهای اباعبدلله، پدر بندگان خدا و الگوی شایسته بندگی راستین حق را در این خیل عظیم تظاهر و ریا و اغوا میتوان شناخت و پیروی کرد؟
حقیقتا پنداشتهای که میتوان در زبان دَم از دوستی زد و در عمل روی دشمنان را سپید کرد و باز هم خود را از دوستان دوست خدا بشمار آورد؟
شاید بسیار دیده باشی مادر یا پدری را که بسیار از دوست داشتن فرزند خویش دم بزنند، یا فرزندانی که مدام از محبت والدین خود زبان بگشایند، یا بستگان و رفیقان و آشنایانی که چاکرم-مخلصم لقلقه پیوسته زبانشان است اما در عمل، با بی مهری، بی تفاوتی یا آزار و رنجاندن و آسیب زدنهای بیشمار گاه و بیگاه، پای بر خرخره جان و روح بگذارند و غصهها بنشانند و دردها بیفزایند!
حال، باز هم میتوان به دوستی و دوست داشتنهای چنین دوست نمایانِ دشمن خویی ایمان داشت؟
میشود دوست باشی و دوست بداری و به دنبال شناخت و عمل بر مبنای دوست داشتنیهای دوستِ دوست داشتنی ات نباشی؟
آزار دهندهای آزارگرتر از این نیست که زبانت دَم از دوستی بزند و زبانه اعمالت آتش به قلب دوست!
ترسانندهای ترسناکتر از این نیست که تداوم تظاهر به دوستی دوست، از تو دشمنی ساخته باشد که در دیو سیرتی و نفس مداری، روی ابلیس را هم سفید کرده باشی!
حسین حسین گفتن آسان است اما پای حسین و آرمانها و عقاید و اعمال حسینی ماندن و بر مدار حسین، زندگی و بندگی کردن، عاشورایی دیگر میطلبد تا بر یزیدِ نفس فائق آییم و حُرِّ تائب شویم و از حُبِّ تظاهر به حبیب مظاهر برسیم.
دور از عقل نیست اینکه گفته اند، هر زمان عاشوراست و هر مکان کربلا!
مگر این جدال تاریخی را پایانی است؟ مگر روز و موضعی را میتوان به مدد خِردِ خدابین سپری کرد و ندید کارزار هماره جاریِ یزیدِ نفس و نفوس را در پیکار و نزاع با حسینِ انیس النفوس؟
مگر شیطان دست بر میدارد از اغوای خلق و جا زدن فرع بر اصل؟ مگر دشمن دیرین انسان امان میدهد تا دوستیهای صادقانه در اعمالی خالصانه، متصل سازد به دوست، این بشرِ از شرارههای جهنمیِ پندار و گفتار و کردار ناپاک، سوخته و آلوده را؟
إلا عباد مخلصون؛ جز بندگان خالص و پاکیزه از ناپاکیها را نرسد که بانگ برآرند دوستیِ دوست داشتنی ترین دوست خدا را.
ادعای دوستی، ادعای کمینیست!
مدعی محبت را عیار خلوص مهرورزی در سخن و عملی است که بر مدار محبوب، از جسم و روح خویش جاری و ساری میسازد.
از ادعای عشق حسین تا عاشورای عاشقانهها، راه به بلندای کربلاست.
ببین کجای قصه ای؟ باری یا باربر؟ خاری یا خارکن؟ سدی یا سدشکن؟ به چه کار حسین میآیی در عاشورایی که پسر خلفش، مهدی منتظر را به انتظار نشسته است؟
تا دیر نشده، جایی برای خودت در خیل عاشوراییانی دست و پا کن، که کربلا را در شدن معنا کردند، نه رفتن!
لینک این مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/422