تو هستی که کم نمیآورم، تو هستی که فراموش نمیکنم نفس کشیدن را، عشق را، زندگی را، بودن را؛ تو هستی که حریر نگاه مهربان و وجود گرمت را میپیچم به دور تنهاییهای قلبم و دلگرم و آرام میشوم؛ تو هستی که... «ادامه مطلب»...
♥ نامهای به همسرم (2)
♥ باران من؛ برف من؛ چتر آرامش و گرمای امیدواری ام! خشک و تکیده و تنیده در پیله مرگ بودم که به لطف ایزد منان، ابر محبتت بر قلبم سایه افکند و تو در من باریدن گرفتی و مرا که به پایان رسیده بودم، آغاز نمودی و حضور سپیدت را بر لحظههای تیره و تارم تاباندی و سرنوشتم را از سر نوشتی.
درست پس از دوست داشتن تو بود که فهمیدم زندگی را میشود زندگی کرد؛ درست پس از عشق ورزیدن به تو بود که دریافتم دلربایی اندامت، زیبایی نگاهت، شیرینی خویَت، و طنین دلکش صدایت، چقدر با زیر و بمهای ابیات سرودههای عشقناک تاریخ، جور در میآید.
مگر نه آنکه خداوند حکیم در قرآن کریم میفرماید: «جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا»(زمر/6) و «خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا»(نساء/1) پس حیرت انگیز نیست اینکه ما تا به این اندازه به هم مانندیم و تا سر حد محو شدن در یکدیگر ممزوج گشته ایم؛ عقاید و اندیشههامان، گفتههامان، سلیقههامان، باورها و آرمانهامان، و حتی چهرههامان! من از بدو تولد، من از کودکی ام شبیه تو بوده ام و همزادی ام با تو بسیار عمیق و دلچسب است.
تویی که آسمان شب و روزم را منور به حضور فریبای خویش کرده ای؛ کتاب، باز میکنم تو را میبینم، گویی این پیکر توست که بر پهنه سفید کاغذها دراز کشیده است؛ حرف حرف نوشتههای نظم و نثرم را تو مرتب نموده و پهلوی هم چیده ای؛ تویی که مینگاری و تویی که واسطه نگاشته هایم میشوی. تا جاییکه اقرار میکنم، آنکس که تو را شناخت، مرا شناخته و آنکه مرا بشناسد، تو را شنیده و دیده و لمس کرده است؛ که من توأم و تو، منی؛ای آنکه یکی شده با این جان و تنی...
♥ عشق جانده و محبوب جانبخش من! عاشقانههایم با تو پایانی ندارد، وقتی تو بهترین اتفاق زندگی ام هستی. وقتی که راه میروی و عشق میسازی و عاشقی میباری؛ وقتی که همراستا با «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(الرحمن/29) هر روز و هر لحظه در پی خلق حال و افعال تازه ای، و در مسیری رو به تعالی و اوج، با سبک و شیوهای بدیع، تکرار میشوی، ولی تکراری هرگز!
زمان میگذرد، تو میگذری، زندگی با تمام فراز و نشیبش در گذر است، اما آنکه هرگز نمیتوان از او گذشت، خودِ تویی با تمام ابعاد جسمیو روحی ات، با تمام زنانگیهای دوست داشتنی ات، با تمام پندارها و کردارهای اصولمند و بر مبنای حجت شرعی ات، با تمام شیرینیهای به یاد ماندنی ات، که حلوای قندی و دلربای لوند...
♥ گاهواره روز و شبم، آشیانه فرونشاننده رنج و تَعَبم! ازدواج با تو بزرگترین خوش شانسی زندگی ام بوده است که به عنایت خدا و اولیای الهی و وساطت فاطمه زهرا(س) در روز ولادتش، قسمت و نصیب من شده است. تو که به رسم باران، پُر از تکرار طراوتی؛ تو که به سُلک آفتاب، از میان نور در گستره حیاتم منتشر شدی؛ تو که مرا به رشتههای ناگسستنی مهربانی مقدست گره زدی؛ تو که مرا فهمیدی و به خودم فهماندی؛ تو که پا به پای نداشتههایم آمدی و داشتههایم را فزودی و سرمایه لایزال پروردگار بر بنده فقیر و زمین گیرش شدی؛ تو که با چراغ دل دریایی ات به بام سینه طوفان زده ام آمدی و آرامش ساحل امن و امانم گردیدی؛ دوستت دارم؛ دوستت دارم و گوش شنوای حرفهایت هستم و تکیه گاه همیشگی وجودیت و موجودیتت؛ تا تو هماره بی پروا، بی آنکه بخواهی خودت را سانسور کنی، بی آنکه مجبور باشی کششها و کوششهای مشروع و معقولت را پنهان ساخته یا دفن کنی، با من و در کنار من چنان باشی که دوست میداری باشی و از من چیزهایی را بشنوی و ببینی که دوست میداری باشم...
♥ فدای شراب بهشتی لبخندهای حیاتبخشتای نادرۀ افسونگر! لبخند تو خلاصه زیباییهاست؛ لبخند تو کلید شکستن قفل اندوه این روح پُر درد و عاشق است؛ لبخند تو معجزه خداست که رسول چشمهای شرربارت را به پیامبری جغرافیای قلبم مبعوث میکند؛ لبخند تو کاریست کارستان و جهانی است بهارستان؛ لبخند تو عطر دل انگیزترین عید است و بوی خوشِ فروردین؛ لبخند تو عاشقانه ترین رکعت نماز کائنات است در میقات تنت؛ کنار تو میشود قبله گاه نیاز را در سماع روحبخش تبسم نازت پیدا کرد.
من در صدایت، آرامش؛ در چشمهایت زندگی و در لبخندهایت تولدی هزار باره مییابم، بخند که خندههایت، قند مکرر لحظههاییست که بی تو از فرط تلخی، زهرمار بود!
♥ قاب زرّین طاقچه زندگی ام، دلیل حال خوب بندگی ام! اینگونه که تو بذر عشق در دلم کاشته ای؛ اینگونه که تو نهال عاشقانههای ناب در قلبم رویانده ای؛ اینگونه که تو باغ و بستانی از بوتهها و اشجار عشقناک بر پهنه سینه ام باروَر کرده ای؛ گمان نمیکنم آدم باشی! نه عزیزم! تو بیگمان نمیتوانی انسان باشی! تو نه آدمیزادی، نه فرشته! در خلقت تو نخی از تار و پود آفرینش زهرای اطهر است که اینچینت آمنۀ انسیۀ حوریه کرده است؛ در سرشت تو نوری است که گرم و روشن میسازد، هر ضمیر سرد و تاریکِ عزلت نشین را به اخگر عشقی ریشه دار و اصیل؛ آنچنانکه معاشرینت را به فکر وا میدارد که اول بار، خدا تو را از عشق و آرامش آفریده است یا عشق و آرامش را از تو!
♥ تنها تکرار من،ای قشنگ ترین تکرار مکررات عالم! هرجا میروم با منی؛ هر جا قدم میگذارم، فکر زیبای تو آنجاست؛ به هر کوی و برزن که میروم عطر تنت جاریست، بوی تار تار گیسوانت جاریست، شمیم دلکش نفسهایت جاریست؛ و من همیشه، ردّ این رایحۀ جانبخش را میگیرم و میآیم، و به تو میرسم، و سر از بهشت در میآورم.
تو هستی که کم نمیآورم، تو هستی که فراموش نمیکنم نفس کشیدن را، عشق را، زندگی را، بودن را؛ تو هستی که حریر نگاه مهربان و وجود گرمت را میپیچم به دور تنهاییهای قلبم و دلگرم و آرام می شوم؛ تو هستی که دلم آسمان را، پرواز را، رهایی و تعالی را لمس میکند؛ تو هستی که هستی برایم معنایی لطیف تر و مفهومیوسیع تر یافته است؛ تو هستی که جان میگیرم و می تپم، تو هستی که نبضم با تو یکی شده و در کنارت تماشایی میشود، لحظههایی که با عشق خدمت به مولایمان مهدی فاطمه(عج) در مسیر فلسفه خلقتمان سپری میگردد؛ ممنون که هستی، ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺵ همسرم، آمنه جانم...
لینک مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/333
ماشاءالله لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم
الحمدلله رب العالمین
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم وأحشرنا معهم و العن اعدائهم اجمعین