loading...

راه مقدس؛ اندیشه های مقدس

آثار، آراء، یادداشتها و مقاله های محمدمهدی مقدم

بازدید : 271
دوشنبه 14 ارديبهشت 1399 زمان : 9:23

گفتگو با خدا

ای شنوای اصوات و پذیرای شکایات، دلگویه‌های سینهٔ سوخته و مویه‌های جان از درد، افروخته ام را بشنو؛ رحم کن که... «ادامه مطلب»...

گفتگو با خدا

همینکه می‌دانی، کافیست؛ همینکه می‌بینی و می‌شنوی، برایم کفایت می‌کند؛ همینکه از داغ بر دل نشسته ام مطلعی و از قلب شکسته ام خبر داری، مرا بس است...

که تو خوب خوبانی و رحمت واسعه و لطف بیکران؛

در عجز و ناتوانی من همین بس که محبتهای بی پایانت را سپاس درخور، نتوانم گفت، و عنایتهای فراوانت را شکرگزاری پسندیده، نتوانم کرد.

ای شنوای اصوات و پذیرای شکایات، دلگویه‌های سینهٔ سوخته و مویه‌های جان از درد، افروخته ام را بشنو.

رحم کن یا ارحم الراحمین؛ رحم کن و نجاتم بده؛ رحم کن بر این رنج-دیدهٔ زجر و نامردمی‌کشیده از تهمت‌های افترا زنندگان، دروغهای کذابان، حسادت ورزی‌های تنگ نظران، حیله گری مکاران، کنایه‌های طعنه زنندگان، کج فهمی‌بد اندیشان، نارفیقی دوست نمایان، بدپیشگی بدخواهان، نمک نشناسی ناسپاسان، چندرنگی منافقان، محبت ناپذیری سنگدلان، ریاکاری متملقان، عهدشکنی بدعهدان، دشمنی نااهلان، بدفعلی گستاخان، بدزبانی بی ادبان، بی عدالتی ظالمان، منیت متعصبان، مقدس مآبی ظاهرفریبان، بی معرفتی بی انصافان، حرام خوری دنیا دوستان، کبر و غرور خودخواهان، خساست حریصان، و...

رحم کن مولای من؛ مولای بی همتای من؛ سید و سرور و آقای من!

رحم کن که تو مولایی و من بنده؛ و چه کسی بر بنده رحم می‌کند جز مولا!

تو مالکی و من مملوک؛ و چه کسی بر مملوک رحم می‌کند جز مالک!

تو عزیزی و من خوار و ذلیل؛ و چه کسی بر ذلیل رحم می‌کند جز عزیز!

تو خالقی و من مخلوق؛ و چه کسی بر مخلوق رحم می‌کند جز خالق!

تو عظیمی‌و من حقیر؛ تو قوی‌‌‌ای و من ضعیف؛ تو بی نیازی و من نیازمند و محتاج؛ تو عطابخشی و من سائل؛ تو در حیات حقیقی هستی و من مرده‌‌‌ای متحرک؛ تو جاودان و باقی هستی و من فانی و نابود شدنی؛ تو همیشگی و دائمی‌هستی و من نیست شونده و زائل؛ تو روزی دهنده‌‌‌ای و من روزی خوار؛ تو بخشنده‌‌‌ای و من بخیل؛ تو عافیت بخشی و من گرفتار بلا؛ تو بزرگی و من کوچک؛ تو هدایتگر و راهنمایی و من گمراه؛ تو بخشاینده‌‌‌ای و من محتاج ترحم؛ تو سلطان ملک وجودی و من امتحان شونده‌‌‌ای پر کمبود؛ تو دلیل و برهانی و من حیران و سرگردان؛ تو آمرزنده‌‌‌ای و من گناهکار؛ تو غالب و قاهری و من مغلوب و ناتوان؛ تو پرورنده‌‌‌ای و من پرورده؛ تو بزرگ منشی و من فروتن و ناچیز؛ تو هرچه خیر و نیکی و پاکی هستی و من هرچه شر و بدی و پلیدی...

پس چه کسی بر ضعیف محتاج سائل میرای فناپذیر نیست شوندهٔ روزی خوار بخیل گرفتار کوچک گمراه محتاج پرکمبود سرگردان گناهکار مغلوب ناچیز ناخوب و پلید، رحم می‌کند

جز عظیم قوی بی نیاز عطابخش حی جاودان دائمی‌روزی دهندهٔ بخشندهٔ عافیت بخش بزرگ هدایتگر بخشایندهٔ سلطان برهان آمرزندهٔ غالب پرورندهٔ بزرگمنش خوب پاک؟!

رحم کن مولای بی بدیل من؛ رحم کن به مهربانی خودت؛ رحم کن که سخت محتاج رحم، جود، کرامت، احسان، امداد و دستگیری توأم.

رحم کن که از هرکه جز تو و دوستان حقیقی تو، بیزار و فراری ام.

رحم کن بر عزلت گزیده از خلق بی اخلاق و بی انصافت، و پناه آورنده بر ساحت لطف و رحمت بی منتهایت.

رحم کن که محبت از تو آغاز می‌شود و با تو ادامه می‌یابد و در تو به نهایت و غایت بیکران خود می‌رسد،‌‌‌ای مهربانترین مهربانان.

رحم کن‌‌‌ای معشوق و محبوب ازلی و ابدی ام؛ رحم کن که دور از تو دردم، رنجم؛ اندوه در گلو خفتهٔ سالیانم؛ نشسته بر ساحل بیکران غریبستانم؛ هیچ و همزاد خزانم؛ صفحه‌های دفترم از توست؛ جوهرم از توست؛ اندیشه و قلمم تویی؛ و برای تو، و به خواست تو می‌نویسم؛ مرا به بینهایتت ببر؛ مرا در غایت یکی شدن با خودت محو کن؛ بگذار جاده‌ها عدم شوند و فرسنگها قدم؛ من با نیستی در تو، هست می‌شوم؛ هستی ام ببخش‌‌‌ای هستی بخش؛ که گل می‌کنم در پیمودن پله‌های وصل، وقتی به امداد نگاهت، آتش نفسانیتم گلستان عبودیت می‌شود.

رحم کن و مرا در کهف حصین ولایتت به قلهٔ رشد و هدایت برسان و به مدد نیرویی ریشه یافته از قدرت لایزالت، با دوستانت همراه و همدل، و بر دشمنانت ظفریافته و پیروز گردان؛

که دوست توست هر راستگو و امانتدار، بخشنده و مهربان، باگذشت و بامعرفت، بی ریا و وفادار، سپاسگزار و یکرنگ، با ادب و نیکو سخن، بی آزار و خوش اخلاق، مبارز و امیدوار، آزاده و حقیقت طلب، حلال خور و عادل، و اهل اندیشه و عمل نیک؛

و دشمن توست هر دروغگو و غیبت کننده، تهمت زننده و خیانتکار، ریاکار و عهدشکن، خشک مغز و متعصب، ناسپاس و قدرنشناس، منافق و چندرنگ، بی ادب و بدزبان، توهین کننده و آزارگر، کینه‌‌‌ای و بداخلاق، خسیس و حرامخور، ظالم و ستمگر، فتنه گر و مکار، مستبد و خودخواه، بی مرام و بدکردار...

رحم کن به حق محمد و آل مطهرش، که سلام صلوات تو و ملائکه و همه اولیا و مقربان درگاهت بر ایشان باد، و مرا و عزیزانم را از نجات یافتگان واثق، سعادتمندان لایق، تلاشگران شایق، مبارزان فایق، خدمتگزاران صادق و سربازان عاشق عهد معهود و منجی موعود حضرت بقیةالله الاعظم(عج) قرار بده و در تحت توجهات خاصه اش به اوج تربیت، کمال انسانیت، غایت عبودیت و نهایت سعادت برسان و بری از هرگونه جهالت و شقاوت و منیت و نفسانیت، به فیض شهادت و دست یافتن به مقام عظمای رضایت و قرابت خودت نائل بیاور.

رحم کن و دعایم را مستجاب گردان، که خودت امر به دعا فرمودی، خودت چگونه دعا نمودن را آموختی، خودت راههای استجابت را گشودی، و خودت اجابت را کفالت نمودی، یا کریم و یا رحیم و یارب...

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و ترحم علی عجزنا و اغثنا بحقهم

لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/354

20 سال آینده خود را چگونه می بینید؟
بازدید : 355
جمعه 11 ارديبهشت 1399 زمان : 3:22

پهلوانان

بعضی‌ها برای دیروز و امروز نیستند، ثروت هر روزند؛ نه تکرار می‌شوند و نه تکراری؛ تا همیشه زنده اند و زندگی می‌بخشند؛ بعضی‌ها یادشان خوب است، مرامشان خوبی است و حالت را خوب می‌کنند؛ بعضی‌ها هرگز نمی‌میرند...«ادامه مطلب»...

پهلوانان نمی‌میرند

انسان می‌میرد، اما انسانیت، هرگز؛ قهرمانان فراموش می‌شوند اما پهلوانان، هرگز؛ آدمها و زمانه عوض می‌شود اما سنت اصیل پهلوانی و صفات نجیب انسانی، هرگز!

پهلوانی به صدای زمخت و چشمان بیرون زده و بازوان قطور و اندام سیکس پک و قلدری و درشتی نیست؛

پهلوانی به قدرت بدن و صلابت تن و زورگویی و رعب آفرینی و خودنمایی و معرکه گیری نیست؛

پهلوان، نه به کسی تعرضی می‌کند و نه آزارش به هیچ مخلوقی می‌رسد.

پهلوان از تهدید کردن و ترساندن، می‌ترسد و از نامردی و حق خوری، واهمه دارد و از دل شکستن می‌هراسد و از ناسپاسی و نمک نشناسی و بی ادبی می‌پرهیزد.

پهلوان، هم لطافت است و هم قدرت؛ هم راه است و هم سد؛ هم نرم است و هم سخت؛ هم عشق است و هم بغض؛ هم جاذبه است و هم دافعه...

پهلوان، از تهمت و غیبت و دروغ و تجاوز و تعدی و نفاق و نیرنگ و بی عدالتی و استبداد و منیت و خودخواهی، بیزار است و در برابرشان راه سکوت و بی تفاوتی در پیش نمی‌گیرد، و چون کوه در برابر یاوه گویان و گستاخان و ظالمان و مستبدان می‌ایستد و حسابشان را کف دستشان می‌گذارد.

پهلوان، زبان در کام می‌گیرد تا آبرویی ریخته نشود و هست و نیستی بر باد فنا نرود؛ اما آنگاه که شمشیر انتقام از نیام بیرون کشد، آه مظلوم می‌ستاند و تا حق را به حق دار، نرساند بر زمین نمی‌نشیند، و در این راه مقدس، غریبه و آشنا برایش یکیست و هیچ تفاوت و توفیری ندارد.

پهلوان، مدال آزادگی بر سینه دارد و تاج انسانیت، بر سر؛ حریتش را نمی‌توان خرید و حق طلبی اش را نمی‌شود ندید.

پهلوان برای یتیم، پشت و پشتیبان است؛ برای وامانده، عصاست؛ برای درمانده، دست است؛ برای مظلوم، حق؛ برای ظالم، مرگ؛ برای هرچه نامردی و نامردمی، ترس است.

پهلوان، نه اهل چاپو چوپ است، نه بادو برووت! پهلوان، سینه اش سنگ را می‌شکافد و دلش مثل یک شیشه با یک تقه ترک بر می‌دارد.

پهلوان با خاکی‌ها، خاکیست، و با بامعرفت‌هایش، قاطی!

پهلوان، اهل صفاست؛ مرد یا زنی پر مهر و باوفاست؛ بی ادعاست؛ گره گشاست؛ پهلوان، عاشق و پاک و بی ریاست.

پهلوان، ناامیدان را امید، بی پناهان را پناه، زخمیان را مرهم، غریبان را آشنا، درماندگان را دستگیر، و رفیقان را خاک پاست.

پهلوان، شهاب حق است و امنیت مطلق؛ نور می‌بارد و آرامش می‌کارد؛ اهل درد است و مرد نبرد؛ مبارزه، کار اوست و مراقبه، پیکار او.

پهلوان از آبرویش، از جان و توانش، از مادیت و معنویتش، مایه می‌گذارد تا خواهرش دور نیفتد و رنج نبیند؛ برادرش بیکار نباشد و آویزان این و آن نگردد؛ والدینش مصدوم و مغموم نشوند؛ همسرش بی یار مأنوس و بی تکیه گاه قرص نماند؛ فرزندش بی پشتوانه و سرگردان نگردد؛ اقارب و بستگان و دوستان و آدمهای دوروبرش درمانده و نیازمند نباشند، و...

پهلوان، دوستی است که نارفیقی نمی‌کند؛ ایثارگری است که گذشت، پیشه اوست؛ انسانی است که ادب و معرفت، مرام اوست؛ و مردانگی و فروتنی، فطرتش.

پهلوان، کمتر می‌گوید و بیشتر عمل می‌کند؛ میتواند و نمی‌کند، نمیتواند و می‌کند؛ می‌تواند ضربه بزند اما اغماض نموده و پرده دری و مقابل به مثل نمی‌کند و در عین حال خیلی وقتها قدمی‌بر می‌دارد و اقدامی‌برای گره گشایی می‌نماید که فراتر از توان و طاقت اوست؛ اما این تلاشهای فراتر از توان را از آن روی انجام می‌دهد که نمی‌توانم را پوچ و بی معنا سازد؛ تا لبخندی بنشاند و دلی را لبریز امیدواری و نشاط گرداند؛ تا جانی دوباره ببخشد و حیاتی تازه بیافریند.

پهلوان هرچه می‌کند برای خدا می‌کند؛ چون می‌داند آدمها زود فراموش می‌کنند، خوبی‌ها و از خودگذشتگی‌ها را؛ آدمها ظاهر را می‌بینند و از باطن و حقیقت اعمال، بی اطلاع اند؛ آدمها قضاوت می‌کنند و شماتت و حسادت؛ آدمها تنگ نظرند و کوته بین؛ آدمها زیاده خواه اند و خودبین... اما این خداست که فراموش نمی‌کند؛ به نیت، کار دارد، نه نتیجه؛ زود راضی می‌شود و دیر غضب می‌کند، و پشتوانه‌‌‌ای قدرتمند و جاودان است.

پهلوان از بند نفس، رهیده است و بر آسمان آزادگی و عرش بندگی حق و حقیقت، پر کشیده؛

پهلوان، جاودان است، چون مرید شیر یزدان و غلام شاه مردان، علی امیر مؤمنان است؛

خدا نمی‌میرد؛ مردان خدا نمی‌میرند؛ علی نمی‌میرد؛ پهلوانی نمی‌میرد؛ پهلوانان نمی‌میرند...

لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/353

درس استاد بهزادی نژاد
بازدید : 257
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 21:25

حقیقت روزه داری

در حقیقت رمضان داخل شو، تا انسان شوی؛ تا در خیل خوبان شوی...«ادامه مطلب»...

حقیقت رمضان

«رمض» به معنای تفتیده و سوزان، و رمضان، فرصتی است برای سوزاندن گناهان؛

فرصتی برای فراهم آوردن هیمهٔ گسترده و بزرگ حق طلبی و عبودیت، و به آتش کشیدن خطیئهٔ فروبرنده و سترگ نفس پرستی و نفسانیت؛

هیمه‌‌‌ای که از توجه و تفکر و تدبر در آیات الهی و نشانه‌های پروردگار، فراهم شده و به مدد اخگر اعمال پر فتوح و توبهٔ نصوح، آتشی عظیم به پا می‌کند؛

شعله‌هایی پاک کننده و عزت آفرین، برای اهل درستی و یقین؛

شراره‌های سوزانی که باعث تباهی و سرافکندگی کذابان و ناپاکان، و مایهٔ رهایی و نجات صادقان و صالحان است؛

آتشدان بارقه‌های پر حرارت و سرخی که گلخن پلیدان، و گلشن سیاوشانی است که با ورود به حصن حصین تسلیم و توکل، ققنوسی می‌گردند که ابراهیم وار رهیده و به مقام سلم و سلام، دست می‌یابند.

عظمت باطنی ماه رمضان را با محدود کردن در عمل ظاهری روزه داری، کوچک و حقیر نکن!

رمضانی که صرفا دهان جسممان را از اطعمه و مشربه ببندد، نه دهان روحمان را از رذیله و خبیثه، به کار دنیا و آخرتمان نیامده و سودی به حالمان نخواهد داشت!

چه بسا دهان بستن‌هایی که تنها رنج تشنگی و گرسنگی، به جای می‌گذارند و آدمی‌را به گنج حقیقت بندگی حق و سعادت زندگی موفق نمی‌رسانند!

ماه رمضان را بزرگ و گرامی‌بدار

با غور خوردن در مفاهیم انسان ساز قرآن معلایش؛

با سیر کردن در اتمسفر روحبخش سحرهایش؛

با رفتن به ماورای دهان بستن‌های روزهایش؛

با اندیشیدن در حقیقت قدرهایش؛

تا بتوانی با سوختن از منیت و رذایل، و ساختن در عبودیت و فضایل،

خودت را به «فطر» شکسته شدن اصنام نفسانی و فروریختن اوهام شیطانی برسانی،

و با گذار از حجاب پلید نفسانیت، مزین به آداب سعید انسانیت شوی، و درخشش آفتاب حیات ناب را با طلوع خورشید عید عبودیت در پهنه زندگانی ات، جشن بگیری.

در حقیقت رمضان داخل شو، تا انسان شوی؛ تا در خیل خوبان شوی؛ تا عزیز یزدان شوی؛ تا گلستان شوی؛ تا گل بوستان منجی جهان شوی؛ تا در کمال سعادت، جاودان شوی...

ای زمزمهٔ هر سحرم ذکر ظهورت

ای مستی اندیشه ام از یاد طهورت

ای جان به فدای تو و آن قلب صبورت

کی امر کنی تا که شوم وصلهٔ جورت

کی باز شود چشم دل عاشق کورت

کی باز شود سمت من آن راه عبورت

پیمانهٔ افطار من از بادهٔ نورت،

پر کن که منم تشنهٔ آن جام حضورت

آن جام که با دست تو پر گشت، به کام است

افطار به لبخند تو معنای صیام است

لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/350

یه روز خوب، یه شب وحشتناک
بازدید : 276
يکشنبه 17 اسفند 1398 زمان : 17:02

عید یعنی علی

علی٬ شاه مردان است؛ علی٬ الگوی همسران و پدران است؛ علی٬ راهبر حق و حقیقت رهروان است. در علی٬ عالی اعلا را می‌توان دید؛ با علی٬ میتوان سعید شد... «ادامه مطلب»...

حضرت پدر

هر دری، دیوار و تکیه گاهی دارد و هر چهار دیواری، ستونی.

بی تکیه گاه و دیوار، در، بی معنا و سست است و بی ستون، چهار دیواری، واژگون و ویرانه.

اگر مادر، بر در است و در به در اولاد خویش، این پدر است که پشت و پناه آن در است و استوانه خانه و خانواده.

هر والدی، پدر نیست؛ هر واسطهٔ شکل گرفتن نطفه ای، پدر بودن نمی‌داند؛ همانگونه که هر مذکری مرد نیست و هر صاحب ذَکَری ، مردانگی نمی‌فهمد.

برای پدر بودن، باید مرد بود؛ باید اهل درد بود؛ باید مدام در حال نبرد بود؛ آن هم مجاهده‌‌‌ای سخت و مدام و جانکاه!

پدر اگر پدر باشد، در مصاف شدائد و مشکلات از پای نمی‌نشیند تا خاکستر اندوه و رنج بر رخسار خانواده اش ننشیند؛ می‌جنگد با روزگار غدار تا شادی بسیار را روزی خانوارش سازد.

پدر اگر پدر باشد، اهل قمار کردن است! نه آن قماری که آسایش و آرامش اهل و عیالش را به باد فنا دهد؛ هرگز!

بلکه او خودش را، جوانی اش را، تواناییهای جسمی‌و روحی و مادی و معنوی اش را بر سر قماری عشقناک میبازد.

او خود را به معرکه قماری می‌اندازد که نتیجه اش جز حراج خویشتن نیست.او عالمانه پای در قمارخانهٔ مقدسی می‌نهد که بازندگانش، برندگان همیشه دورانند و مجاهدان سربلند هر دو جهان.

او موهای سیاهش را می‌بازد تا سفیدبختی و سعادت فرزندانش را به نظاره بنشیند؛ او جان و توانش را میبازد تا دولت و شوکت اولادش را ببیند؛ او مال و اموالش را می‌بازد تا لبخند رضایت و آرامش دلبندانش را مشاهده نماید؛ او خودش را میبازد تا گرگ خواری و بی عزتی، پاره‌های تنش را ندرد و همای عزت و عافیت بر شانه‌های عزیزانش بنشیند.

پدر اگر پدر باشد، دستان پینه بسته اش مدال افتخار اوست؛ آنقدر می‌دود از پی معاش اهل منزل که راه را پر آبله می‌کند؛ خم می‌شود و نمی‌شکند، درد می‌بیند و دم بر نمی‌آورد، ایثار و از خود گذشتگی می‌کند و چشمداشت و انتظاری ندارد.

پدر اگر پدر باشد٬ زبانش حمایت است و عملش پشتیبانی؛ ماشین زیر پایش را می‌فروشد تا چرخ زندگی فرزندش بچرخد؛ خانه اش را کوچکتر می‌کند تا مازاد بهایش٬ سرمایه فرزندش شود برای زندگی آرام و شاد؛ فرش سرایش را به حراج می‌گذارد تا آسایش فرزندش به تاراج نرود.

پدر اگر پدر باشد٬ کاشف استعداد فرزند است٬ حامی‌رشد و شکوفایی توانایی‌ها و هنرهای جگرگوشه خویش است؛ او را در همه حال٬ در جایگاه فردی خواهی دید که برای به ثمر نشستن ثروتهای خدادادی دلبند مستعد خود٬ از هیچ کوشش مادی و معنوی‌‌‌ای دریغ نمی‌کند.

پدر اگر پدر باشد٬ عاشقانه به عشق پاک میوه دلش عشق می‌ورزد و او را در همسرگزینی و پی ریزی و پیشبرد زندگی مشترک٬ حمایت و یاری می‌نماید و از هر آنچه و هرآنکه٬ موجب آزار و ناآرامی‌عزیزانش گردد بیزار و منزجر است.

پدر اگر پدر باشد٬ غیور است در حلال و حرام الهی٬ نه متعصب نسبت به خواست خود و یا حرف و حدیث این و آن؛ او را پناهگاه امن و آرامی‌خواهی یافت برای درد و دلهای زنانه دخترانش؛ او را ملجأ آرامبخشی خواهی دید برای دلگویه‌های مردانهٔ پسرانش؛ او را تکیه گاه استواری خواهی شناخت برای هرچه به پشتوانه‌‌‌ای صادقانه و بی غل و غش نیاز دارد.

پدر اگر پدر باشد٬ در گفتار و کردار چنان است که اهالی خانه در نبودش لحظه شماری می‌کنند برای آمدنش٬ و در کنارش٬ خدا خدا می‌کنند برای کندتر شدن حرکت عقربه‌های ساعت تا بلکه زمان بیشتری را مشغول نوش جان نمودن از شراب طهور حضور شادی آفرین و آرامبخش٬ و وجود حمایتگر و صبورش باشند.

پدر اگر پدر باشد٬ مدیر و مدبر است٬ خدمتگزار همسر است٬ مایه عزت مادر است٬ باعث عزیز شدن پسر بزرگتر است٬ نازکش و پشتیبان دختر است٬ فراهم کننده سرمایه کار و زندگی فرزندان مذکر است.

پدر اگر پدر باشد٬ عطر نان حلالش مستت می‌کند؛ کلام امیدبخشش روحت را به پرواز در می‌آورد؛ افعال گره گشایش خاطرت را آسوده می‌سازد؛ راهنمایی‌های دلسوزانه و مشاوره‌های کاربردی اش٬ راهت را روشن می‌کند؛ و وجود پر برکتش مایهٔ رونق زندگی و اوج گرفتن کمال توست.

پدر اگر پدر باشد٬ با تمام قوا٬ حمایتگر است که معنا و مفهوم حقیقی پدر یعنی کسی را در زندگی ات داشته باشی که در هر مکان و زمان و شرایطی٬ حامی‌و پشت گرمی‌بی چون و چرایت باشد.

پدر اگر پدر باشد٬ تاج سر است؛ عزیزترین گوهر است؛ هرچه بر عمرش افزوده می‌شود گرانبهاتر می‌گردد؛ کتابخانه‌‌‌ای از تجربه‌های زرین و چهل ستونی مستحکم و بیقرین است.

قدم او را باید بر روی چشم گذاشت و در بالاترین جای خانه٬ جای داد؛ او را باید بر سر نهاد و تا همیشه عزیز داشت؛ او را باید پای بوسید و خاک قدمهایش را توتیای دیده نمود.

پدر اگر پدر باشد٬ دعایش دعای انبیاست و وجودش سراسر عشق و صفا. اگر کسی را در زندگی ات داری که برایت حقیقتا پدری می‌کند٬ هماره قدردانش باش؛ در زبان و عمل به پیشواز خدمت رسانی و مهرورزی خالصانه با او برو؛ که پدر یعنی مرام و معرفت مقدس و والا٬ و پدر بودن یعنی داشتن مروتی بی انتها و مودتی بی ریا.

پدر اگر پدر باشد٬ قدرت توأم با محبت خداوند را جلوه‌‌‌ای دیگر است؛ او بارقه رحمت حمایتگر حی داور است؛ او سنگ زیرین آسیاب و تسهیل گر حیات برتر است؛ او نوری از انوار مشعشع جمال و کمال حیدر است؛ او مرید مسلک علی و پیرو راه و رسم پدرانه‌ها و همسرانه‌های مردی است که وصی و جانشین پیامبر است؛ او مایهٔ سعادت و بهروزی اهل و عیال و فرزند و همسر است؛ او عید خانه و حال و احوال سعید خانواده‌‌‌ای حق و حقیقت محور است؛ او سربازی مهدی باور و مهدی یاور و مهدی پرور است.

پدرانی که خود را عاشق مهدی می‌دانند٬ می‌بایست بدانند برای پدری مهدوی بودن٬ باید علوی باشند؛ باید علی وار مردانگی کنند و چون علی٬ راه همسری و پدری در پیش گیرند تا به عید سعید پدرانه‌های ناب و الهی٬ مسعود و مأجور و مفتخر گردند.

که علی ولادتش عید است؛ ولایتش عید است؛ وجودش عید است. عید٬ یعنی علی؛ علی٬ سراسر عید است؛ علی٬ حقیقت عید است؛ زندگی و بندگی علی٬ یعنی عید و سعادت٬ و علویون سعادتمندند.

علی٬ شیر یزدان است؛ علی٬ شاه مردان است؛ علی٬ الگوی همسران و پدران است؛ علی٬ راهبر حق و حقیقت رهروان است.

در علی٬ عالی اعلا را می‌توان دید؛ با علی٬ میتوان سعید شد؛ که امام علی علیه السلام٬ عبد بینظیر خدا و عید اعلاست.

دوستت دارم حضرت پدر

لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/339

پاورپوینت آشنایی با آنالیز کلاستر.
بازدید : 560
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 10:54

خدا قوت مجاهدان راه سلامت

کرونا، بیماری فراگیری که این روزها مهمان ناخوانده سرزمینمان شده است، یکبار دیگر بهانه‌‌‌ای شد تا سپاسگزار کادری دلسوز و ایثارگر باشیم که... «ادامه مطلب»...

خدا قوت مجاهدان راه سلامت

کرونا، بیماری فراگیری که این روزها مهمان ناخوانده سرزمینمان شده است، یکبار دیگر بهانه‌‌‌ای شد تا سپاسگزار کادری دلسوز و ایثارگر باشیم که با پشتکار و محبت و دلسوزی بسیار، در خط مقدم نبرد با این ویروس قرار دارند.

قدردانی از این فرشتگان سخت‌کوش و مهربان اگرچه هرگز در قالب کلمات و جملات نخواهد گنجید اما؛

پزشک گرامی، بهیار و بهداشت یار ارجمند، پرستار عزیز و تک تک اعضای گرانقدر مجموعه بهداشت و درمان:

خدا قوت! خسته نباشید! اگرچه می‌دانیم خستگی را خسته کرده‌اید بس که از خودتان مایه می‌گذارید تا مبادا شرمسار خانوده‌هایی شوید که چشمشان به التیام دردهای عزیزانشان است؛ خستگی را خستۀ پایداری و استقامتتان در برابر ناملایمات و سختی‌ها می‌کنید تا آنجا که اغراق نیست اگر باور داشته باشیم، حتی در و دیوار خانه‌های بهداشت، درمانگاه‌ها و بیمارستانها از شما بابت این همه پایداری و مهرورزی، شرمسار است.

پرستاری، بالی است برای پرواز در آسمان رضایت خدا. پرستار، با شوق و رنج می‌کوشد تا رنج انسان را به شوق و آرامش برساند. آنگاه که دردمندی، سلامت خود را بازیابد؛ آنگاه که دستی به نشان شکر به آسمان، بلند شود؛ این ملائکند که پرستاران و طبیبان را می‌ستایند.

در بزرگی جایگاه و ارج و منزلت شما همین بس که علامه طباطبایی فیلسوف و مفسر بزرگ شیعه، خطاب به پرستاران و مراقبان بیماران می‌گوید:

«حاضرم ثواب ۷۰ سال نماز شبم را با یک شب مراقبت از بیمار عوض کنم»

و نیز، از جمله سخنانی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین روزهای عمر بابرکتشان در مسجد مدینه فرمودند، چنین است:

«من قام علی مریض یوما و لیلة، بعثه الله مع ابراهیم الخلیل علیه السلام، فجاز علی الصراط کالبرق اللامع، و من سعی لمریض فی حاجة فقضاها، خرج من ذنوبه کیوم ولدته امه» (بحارالانوار، ج76، ص368)

کسی که یک شبانه‌روز پرستاری بیماری را به عهده بگیرد، خداوند او را با ابراهیم خلیل علیه السلام محشور می‌کند، پس همچون درخشش برقی از صراط عبور می‌کند. و کسی که در برطرف کردن نیازهای مریض تلاش کند و نیاز او را برآورد، همانند روزی که از مادر متولد شده است از گناهانش پاک می‌گردد.

عرض خدا قوت و تشکر فراوان و دعای خیر و سلامتی برای کادر پزشکی و پرستاری و خدمات درمانی.

دستان خدا به همراهتان‌‌‌ای دستان سرشار از عاطفه و مهر. دعای همه دردمندان، بدرقه راهتان‌‌‌ای مجاهدان راه سلامت. خدا پشت و پناهتان ای باغبانهای گل‌های پژمُرده و شاخه‌های شکسته. نسیم رضایت خدا گوارای وجودتان‌‌‌ای جلوه های فداکاری و صبر،‌‌‌ای اسوه‌های نیکوکاری،‌‌‌ای پزشکان و پرستاران عزیز و ارجمند...

اجرکم عندالله

لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/338

مهمترین ویژگی های بیمه عمر
بازدید : 425
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 11:51

یا امام‌هادی ع

اگر میخواهی راه هزارساله را یک شبه طی کنی، راهش به راه این و آن رفتن نیست؛ هزار راه، بی راهنمای راه شناس الهی، بیراهه‌هایی است که جز خستگی و پوچی و ناامیدی و انحراف، ثمره‌‌‌ای ندارد. شاهراه هدایت حقه را در نهاد هدایت یافته حق و حقیقت جستجو کن؛ هدایتگرت اگر‌هادی باشد، مهدی می‌شوی... «ادامــــــــــــــه»...

اینجا صدرا می نویسد ...

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 58
  • بازدید کننده امروز : 46
  • باردید دیروز : 20
  • بازدید کننده دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 83
  • بازدید ماه : 302
  • بازدید سال : 2203
  • بازدید کلی : 7026
  • کدهای اختصاصی