loading...

راه مقدس؛ اندیشه های مقدس

آثار، آراء، یادداشتها و مقاله های محمدمهدی مقدم

بازدید : 231
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 19:18

قانون خودم

حتما بسیار در فضای مجازی و همچنین زندگی اجتماعی به اشخاصی بر خورده اید که شعارشان این است: «تابع قانون خودم»!... «ادامه مطلب»...

قانون خودم!

حتما بسیار در فضای مجازی و همچنین زندگی اجتماعی به اشخاصی بر خورده اید که شعارشان این است: «تابع قانون خودم»!

این عبارت را شاید بتوان کفرآمیز ترین، شرک آلود ترین و صد البته، جاهلانه ترین و غیر انسانی ترین باور دانست که یک بشر می‌تواند بدان اعتقاد داشته و بر اساس آن، عمل و زندگی نماید.

سالها پیش، وقتی اولین بار با مفهوم اومانیسم یا همان انسان محوری، آشنا شدم و درباره آن به مطالعه و تحقیق پرداختم، برایم بسیار عجیب بود که چطور یک انسان با اینهمه ضعف و ناتوانی و وابستگی، میتواند محور همه چیز قرار گرفته و صرفا بر اساس خواست نفسانی خود در تمامی‌عرصه‌ها زندگی نماید.

انسانی که آنقدر ضعیف است که خار کوچکی در پایش او را از ادامه راه رفتن باز می‌دارد؛ دردی در شکمش او را چونان ماری به دور خود می‌پیچد، رنجی در دندانش، طاقتش را طاق می‌کند؛ انسانی که اگر دفع مدفوع و ادرارش به تاخیر بیافتد و یا نتواند به درستی عملیات تخلیه را انجام دهد، زمین و زمان جلوی چشمانش تیره و تار می‌شود؛ انسانی که از آبی پست و ناچیز و بدبو خلق شده و در آخر کار، لاشه‌‌‌ای متعفن و بی چیز است؛ انسانی که قادر نیست آنچه مگس یا پشه‌‌‌ای از او ربوده است را باز ستاند؛ انسانی که هرگز نمی‌تواند مرگ را از خودش دور کند و خود را نسبت به بلایا و بیماری‌ها، مصون و محفوظ سازد؛ انسانی که اگر سلامتی اش را از او بگیرند، از هر جسم بی جانی، ناتوان تر گردیده و هر روز در مسیر فرسودگی و نابودی در حال گام برداشتن است؛ این انسان با همه توانایی‌هایی که خالقش در وجودش به ودیعه گذاشته، بدون حمایت و خواست آفریننده خویش، هیچ است و هیچ کار از او بر نمی‌آید؛ پس چگونه می‌تواند، تا این اندازه «من»، متکبر و مغرور باشد و با منیت و افتخار، صرفا خود را محور زندگی اش بداند و تابع قوانین خودش باشد!

به خاطر دارم اولین باری که در زندگی ام به فردی برخوردم که خود را لائیک و بی اعتقاد به خدا می‌دانست و در همه زمینه‌ها، صرفا بر اساس خواست دفعی و میل لحظه‌‌‌ای اش عمل می‌کرد، از او پرسیدم: کسی یا چیزی برای تو عزیز است؟ گفت آری؛ گفتم خب اگر کسی بخواهد آن چیز یا کسی که برای تو عزیز است را از تو به زور بگیرد و آنطور که خودش می‌پسندد با آن رفتار کند، نظر تو چیست؟ گفت امکان ندارد، هرگز نخواهم گذاشت!

یادم هست آن روزها خبری در رسانه‌های غربی منتشر شده بود که فردی، کودکان را از خیابان می‌دزدید و پس از سلاخی آنها، از گوشتشان، نوعی کلوچه می‌پخت و می‌خورد! وقتی پس از مدتها، شناسایی و دستگیر شد، از او پرسیدند چرا این کار را می‌کردی؟ در پاسخ فقط یک جمله گفت: چون دوست دارم و از انجام این کار، لذت فراوانی می‌برم!

همانجا، این ماجرا را برای آن فرد لائیک و آزاد از هرگونه قیدی، مطرح کردم و نظرش را جویا شدم. او به شدت ناراحت و آشفته شد. پرسیدم دلیل ناراحتی و منقلب شدن تو چیست، وقتی خودت هم معتقد به بی قیدی محض و عمل بر اساس قوانین و خواست خودت هستی! – او فرزندی نداشت – و من گفتم یک لحظه خودت را بگذار جای کسی که یکباره مطلع میشود فردی فرزندش را، عزیزش را، دوست داشتنی اش را، به خاطر آنکه هوس کلوچه گوشت بچه کرده است، ربوده و به قتل برساند و کسی هم با او کاری نداشته باشد چراکه به قانون خودش عمل کرده است! واقعا می‌شود زندگی در چنین جامعه‌‌‌ای را متصور بود!

جُدا از اینکه حقیقتا هیچ بی قیدی مطلقی را نمی توان هرگز متصور بود؛ چراکه پایبند بودن به مکاتبی چون اومانیسم، یا حتی لائیک و... خودش یعنی پذیرفتن قوانین این مکاتب؛ یعنی حتی برای لائیک بودن نیز می‌بایست به قیود و قوانینی پایبند شوی که از طرف این مکاتب تعریف و تعیین می‌شود؛ اما آیا بدون وضع و پایبندی به قوانینی که حداقل مورد تایید و مقبولیت اکثریت یک جامعه باشد، می‌شود در آن جامعه نفس کشید و در امنیت و آرامش نسبی به ادامه زندگی مشغول شد؟!

حقیقتا وقتی به کسی بر می‌خورید که فرضا حتی به یک شاخه گل، به آفتاب، به هیچ شخص و شخصیتی، به هیچ کتاب و قانونی، جز خودش و آنچه مورد پسند و نظر اوست، پایبند نیست، در اولین اصطکاک و مشکل، چه ملاک و معیاری میتوان برای حل و فصل معضل با وی داشت؟ چگونه می‌توان با او به درک مشترک و قبول شاخصی مرضی الطرفین برای حل معضلات پیش رو رسید؟!

بی جهت نیست که از قدیم گفته اند، قانون بد، بهتر از بی قانونی است! یعنی آنارشیسم و هرج و مرج ناشی از بی قانونی، پیرامون انسان را به وضعی می‌رساند که زندگی که هیچ، زنده بودن آدمی‌را با مخاطرات جدی و عمیق روبرو می‌کند.

اما در این میان، آنکه قدری اهل تفکر و اندیشه بوده و با بهره گیری از عقل معاش اندیش، در می‌یابد که زیست سالم و آرام اجتماعی، نیازمند قوانین مورد قبول اکثریت آن اجتماع است، حتما می‌پذیرد که در بسیاری از مواقع، آدمی‌برای داشتن زندگی بهتر و امن تر، می‌بایست به فراتر از نوک بینی خویش بنگرد و از خود و منیت خویش بیرون آمده و به قوانین جمع و جامعه خویش احترام بگذارد و در یک رابطه دوطرفه یا چند طرفه، تسلیم و تابع قوانینی شود که بر مبنای شاخص و محوری معیّن، به آن رسیده اند و از این روی، خود را ملزم کند تا هرگز از حدود قوانین معقول عرف خویش تجاوز ننماید.

و از این فراتر و کامل تر آنکه به مدد فطرت بیدار خویش، در پی منظور آفریدگار خود از خلقت رفته و در نهایت، با بالا رفتن از پله‌های یقین و نردبان حقیقت، فلسفه آفرینش را دریافته و عمیقا به این باور مقدس برسد که تنها راه سلامت و سعادت، عبودیت و بندگی خدا و تبعیت محض و همیشگی از قوانینی است که خودِ خالق در کتابهای راهنمایی که توسط پیامبران و رسولانش به مخلوقاتش ابلاغ نموده است، می‌باشد، نه تابع نفس و نفسانیت نفوس بودن!

حقیقتا وجودی خطرناکتر و موجودی وحشت انگیزتر از انسانی نیست که جز خود و خواست خویش، به هیچ چیز پایبند نبوده و صرفا تابع قوانین خود است!

اگر این افراد، فقط برای چند دقیقه به این بیاندیشند که آیا دوست می‌دارند که همگان، هرطور که خودشان می‌پسندند با وی رفتار کنند؛ هرجور که دلشان خواست با وی در ارتباط بوده و نسبت به حقوق وی، عمل نمایند؛ هر اندازه که خواست و توانشان بود در حق وی اجحاف و ظلم نموده و به حریم او تجاوز کنند؛ و... آیا این نوع رفتارها و اعمال، مورد پسند و رضایت و آرامش قلبی و فکری شان قرار میگیرد؟ آیا آنها را راضی و خوشحال می‌سازد؟ آیا با چنین تفکر و باوری می توان از غار تنهایی خود بیرون آمده و به حیات جمعی خویش ادامه داد؟

پاسخ روشن است؛ اگر هرکس تابع خود باشد و تنها «من» ملاک و محور درستی و غلطی آرا و افکار قرار گیرد؛ چنانچه این «من»، در قدرت مطلق باشد، نتیجه اش سیاهی و نکبت استبداد است که قطعا رفته رفته موجب افول جایگاه و در نهایت سرنگونی فرد دیکتاتور و مستبد می‌گردد؛ و اگر این «من»‌ها، از چنان سطح از قدرت برخوردار نباشند، جنگلی از منیت و خودخواهی خواهند ساخت که آتشش دامن تک تکشان را گرفته و دودش به چشم همگان رفته و خشک و تر را با هم می‌سوزاند.

عقل سلیم حکم می‌کند که اگر دین نداریم؛ اگر معتقد به وضع قوانین از سوی خالق و تسلیم محض بودن در برابر فرامین خدا نیستیم؛ اگر به قبر و قیامت و مشاهده نتایج اُخروی اعمالمان ایمان نداریم؛ لااقل آزاده باشیم و رها از خودبینی و نفسانیت، انسان باشیم و پایبند قواعد و اصول انسانیت که محوری ترین قانون انسانی این است که: «آنچه برای خود می‌پسندی برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمی‌پسندی، برای دیگران هم نپسند»

لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/335

اولین روز از آخرین ماه زمستان
بازدید : 393
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 19:18

آمنه زارع 2

تو هستی که کم نمی‌آورم، تو هستی که فراموش نمی‌کنم نفس کشیدن را، عشق را، زندگی را، بودن را؛ تو هستی که حریر نگاه مهربان و وجود گرمت را می‌پیچم به دور تنهایی‌های قلبم و دلگرم و آرام می‌شوم؛ تو هستی که... «ادامه مطلب»...

نامه‌‌‌ای به همسرم (2)

باران من؛ برف من؛ چتر آرامش و گرمای امیدواری ام! خشک و تکیده و تنیده در پیله مرگ بودم که به لطف ایزد منان، ابر محبتت بر قلبم سایه افکند و تو در من باریدن گرفتی و مرا که به پایان رسیده بودم، آغاز نمودی و حضور سپیدت را بر لحظه‌های تیره و تارم تاباندی و سرنوشتم را از سر نوشتی.

درست پس از دوست داشتن تو بود که فهمیدم زندگی را می‌شود زندگی کرد؛ درست پس از عشق ورزیدن به تو بود که دریافتم دلربایی اندامت، زیبایی نگاهت، شیرینی خویَت، و طنین دلکش صدایت، چقدر با زیر و بم‌های ابیات سروده‌های عشقناک تاریخ، جور در می‌آید.

مگر نه آنکه خداوند حکیم در قرآن کریم می‌فرماید: «جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا»(زمر/6) و «خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا»(نساء/1) پس حیرت انگیز نیست اینکه ما تا به این اندازه به هم مانندیم و تا سر حد محو شدن در یکدیگر ممزوج گشته ایم؛ عقاید و اندیشه‌هامان، گفته‌هامان، سلیقه‌هامان، باورها و آرمانهامان، و حتی چهره‌هامان! من از بدو تولد، من از کودکی ام شبیه تو بوده ام و همزادی ام با تو بسیار عمیق و دلچسب است.

تویی که آسمان شب و روزم را منور به حضور فریبای خویش کرده ای؛ کتاب، باز می‌کنم تو را می‌بینم، گویی این پیکر توست که بر پهنه سفید کاغذها دراز کشیده است؛ حرف حرف نوشته‌های نظم و نثرم را تو مرتب نموده و پهلوی هم چیده ای؛ تویی که می‌نگاری و تویی که واسطه نگاشته هایم می‌شوی. تا جاییکه اقرار میکنم، آنکس که تو را شناخت، مرا شناخته و آنکه مرا بشناسد، تو را شنیده و دیده و لمس کرده است؛ که من توأم و تو، منی؛‌‌‌ای آنکه یکی شده با این جان و تنی...

عشق جانده و محبوب جانبخش من! عاشقانه‌هایم با تو پایانی ندارد، وقتی تو بهترین اتفاق زندگی ام هستی. وقتی که راه می‌روی و عشق میسازی و عاشقی می‌باری؛ وقتی که همراستا با «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(الرحمن/29) هر روز و هر لحظه در پی خلق حال و افعال تازه ای، و در مسیری رو به تعالی و اوج، با سبک و شیوه‌‌‌ای بدیع، تکرار می‌شوی، ولی تکراری هرگز!

زمان می‌گذرد، تو می‌گذری، زندگی با تمام فراز و نشیبش در گذر است، اما آنکه هرگز نمیتوان از او گذشت، خودِ تویی با تمام ابعاد جسمی‌و روحی ات، با تمام زنانگی‌های دوست داشتنی ات، با تمام پندارها و کردارهای اصولمند و بر مبنای حجت شرعی ات، با تمام شیرینی‌های به یاد ماندنی ات، که حلوای قندی و دلربای لوند...

گاهواره روز و شبم، آشیانه فرونشاننده رنج و تَعَبم! ازدواج با تو بزرگترین خوش شانسی زندگی ام بوده است که به عنایت خدا و اولیای الهی و وساطت فاطمه زهرا(س) در روز ولادتش، قسمت و نصیب من شده است. تو که به رسم باران، پُر از تکرار طراوتی؛ تو که به سُلک آفتاب، از میان نور در گستره حیاتم منتشر شدی؛ تو که مرا به رشته‌های ناگسستنی مهربانی مقدست گره زدی؛ تو که مرا فهمیدی و به خودم فهماندی؛ تو که پا به پای نداشته‌هایم آمدی و داشته‌هایم را فزودی و سرمایه لایزال پروردگار بر بنده فقیر و زمین گیرش شدی؛ تو که با چراغ دل دریایی ات به بام سینه طوفان زده ام آمدی و آرامش ساحل امن و امانم گردیدی؛ دوستت دارم؛ دوستت دارم و گوش شنوای حرفهایت هستم و تکیه گاه همیشگی وجودیت و موجودیتت؛ تا تو هماره بی پروا، بی آنکه بخواهی خودت را سانسور کنی، بی آنکه مجبور باشی کشش‌ها و کوششهای مشروع و معقولت را پنهان ساخته یا دفن کنی، با من و در کنار من چنان باشی که دوست میداری باشی و از من چیزهایی را بشنوی و ببینی که دوست میداری باشم...

فدای شراب بهشتی لبخندهای حیاتبخشت‌‌‌ای نادرۀ افسونگر! لبخند تو خلاصه زیبایی‌هاست؛ لبخند تو کلید شکستن قفل اندوه این روح پُر درد و عاشق است؛ لبخند تو معجزه خداست که رسول چشمهای شرربارت را به پیامبری جغرافیای قلبم مبعوث می‌کند؛ لبخند تو کاریست کارستان و جهانی است بهارستان؛ لبخند تو عطر دل انگیزترین عید است و بوی خوشِ فروردین؛ لبخند تو عاشقانه ترین رکعت نماز کائنات است در میقات تنت؛ کنار تو میشود قبله گاه نیاز را در سماع روحبخش تبسم نازت پیدا کرد.

من در صدایت، آرامش؛ در چشمهایت زندگی و در لبخندهایت تولدی هزار باره می‌یابم، بخند که خنده‌هایت، قند مکرر لحظه‌هاییست که بی تو از فرط تلخی، زهرمار بود!

قاب زرّین طاقچه زندگی ام، دلیل حال خوب بندگی ام! اینگونه که تو بذر عشق در دلم کاشته ای؛ اینگونه که تو نهال عاشقانه‌های ناب در قلبم رویانده ای؛ اینگونه که تو باغ و بستانی از بوته‌ها و اشجار عشقناک بر پهنه سینه ام باروَر کرده ای؛ گمان نمی‌کنم آدم باشی! نه عزیزم! تو بیگمان نمی‌توانی انسان باشی! تو نه آدمیزادی، نه فرشته! در خلقت تو نخی از تار و پود آفرینش زهرای اطهر است که اینچینت آمنۀ انسیۀ حوریه کرده است؛ در سرشت تو نوری است که گرم و روشن می‌سازد، هر ضمیر سرد و تاریکِ عزلت نشین را به اخگر عشقی ریشه دار و اصیل؛ آنچنانکه معاشرینت را به فکر وا میدارد که اول بار، خدا تو را از عشق و آرامش آفریده است یا عشق و آرامش را از تو!

تنها تکرار من،‌‌‌ای قشنگ ترین تکرار مکررات عالم! هرجا می‌روم با منی؛ هر جا قدم میگذارم، فکر زیبای تو آنجاست؛ به هر کوی و برزن که می‌روم عطر تنت جاریست، بوی تار تار گیسوانت جاریست، شمیم دلکش نفسهایت جاریست؛ و من همیشه، ردّ این رایحۀ جانبخش را می‌گیرم و می‌آیم، و به تو می‌رسم، و سر از بهشت در می‌آورم.

تو هستی که کم نمی‌آورم، تو هستی که فراموش نمی‌کنم نفس کشیدن را، عشق را، زندگی را، بودن را؛ تو هستی که حریر نگاه مهربان و وجود گرمت را می‌پیچم به دور تنهایی‌های قلبم و دلگرم و آرام می شوم؛ تو هستی که دلم آسمان را، پرواز را، رهایی و تعالی را لمس می‌کند؛ تو هستی که هستی برایم معنایی لطیف تر و مفهومی‌وسیع تر یافته است؛ تو هستی که جان میگیرم و می تپم، تو هستی که نبضم با تو یکی شده و در کنارت تماشایی میشود، لحظه‌هایی که با عشق خدمت به مولایمان مهدی فاطمه(عج) در مسیر فلسفه خلقتمان سپری می‌گردد؛ ممنون که هستی، ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺵ همسرم، آمنه جانم...

لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/333

ماشاءالله لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم

الحمدلله رب العالمین

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم وأحشرنا معهم و العن اعدائهم اجمعین

فایل صوتی/ حضرت مادر

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 16
  • بازدید کننده امروز : 15
  • باردید دیروز : 20
  • بازدید کننده دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 260
  • بازدید سال : 2161
  • بازدید کلی : 6984
  • کدهای اختصاصی