loading...

راه مقدس

آثار و نوشته‌های محمدمهدی مقدم

بازدید : 29
يکشنبه 9 فروردين 1404 زمان : 1:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راه مقدس

راه مقدس

اَلفاتحه!

کاش! کاش بویی از حیا و عفاف فاطمی‌ببرند آنها که به نام فاطمه(س)، فاتحه عفت گفتار و کردار را می‌خوانند!

سوگند به خدای فاطمه، که هیچ نسبتی میان این جماعتِ در حجابِ نفس مانده، با حُجب و حیای فاطمۀ طیبه طاهره مخدره نیست.

شوربختانه برخی نام حضرت زهرا(س) را بر زبان دارند، اما در عمل از سیره و اخلاق ایشان فاصله گرفته‌اند.

حیا، عفاف، صداقت و فروتنی، نه در پوشش که خود امری عرفی است، بلکه در گفتار، رفتار و نیت‌ها باید جلوه‌گر باشد.

حضرت فاطمه(س) الگویی بی‌بدیل از اخلاق، تقوا و ادب است؛ اما برخی با نام ایشان، درست در نقطۀ مقابل تعالیمشان حرکت می‌کنند.

افسوس که گاهی «نام» فاطمه بر زبان‌ها جاری است، اما «مرام» فاطمه در عمل‌ها جاری نیست!

با «یا فاطمه» چه دلها که خون نمی‌کنند از فاطمی‌مسلکانی که در فعل و سخن، برائت می‌جویند از این طایفه خوارج مسلک!

آی آنها که هنوز دلتان به عشق فاطمه می‌تپد و دستتان به جایی می‌رسد، افسارِ این کور دلانِ خشک‌مغز را بکشید که گردن‌کشی این به فرموده امام راحل(ره): «مقدس‌نمایان بیشعور»، آفت دین و دنیای مردمی‌است که زهرای علی اعلا را محترم می‌شمارند و به نام پسرش اشک می‌ریزند و بر سر و سینه می‌زنند و آمدن یوسفش را انتظار می‌کشند.

لینک این مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/435

محمدمهدی مقدم

بازدید : 18
چهارشنبه 21 اسفند 1403 زمان : 5:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راه مقدس

راه مقدس

رسانه ناب

قابی ناب از محتواهای جذاب

اگر به دنبال جایی می‌گردی

برای دریافت محتواهای جذاب،

مضامینی ستودنی و سازنده،

قاب رسانه ناب،

همینجاست.

قدری بمان و

چرخی بزن و

خوب گوش و چشم بدوز و

حال دلت را خوب کن عزیز!

راه مقدس

محمدمهدی مقدم

بازدید : 18
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 7:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راه مقدس

شعله عشق فایل صوتی

سروده محمدمهدی مقدم

متن این صوت

می‌توانید فایل‌های صوتی « شعله عشق»را در زیر دانلود نموده

و در هر کجا و مشغول هر کاری هستید گوش بسپارید.

شعله عشقشماره (1) :

پخش صوت دریافت صوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعله عشقشماره (2) :

پخش صوت دریافت صوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شعله عشقشماره (3) :

پخش صوت دریافت صوت

لینک این مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/430

متن این صوت

محمدمهدی مقدم

بازدید : 19
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 7:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راه مقدس

سایه عشق فایل صوتی

سروده محمدمهدی مقدم

متن این صوت

می‌توانید فایل‌های صوتی « سایه عشق»را در زیر دانلود نموده

و در هر کجا و مشغول هر کاری هستید گوش بسپارید.

سایه عشق(من هوُیَم) شماره (1) :

پخش صوت دریافت صوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایه عشق(من هوُیَم) شماره (2) :

پخش صوت دریافت صوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایه عشق(من هوُیَم) شماره (3) :

پخش صوت دریافت صوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایه عشق(من هوُیَم) شماره (4) :

پخش صوت دریافت صوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایه عشق(من هوُیَم) شماره (5) :

پخش صوت دریافت صوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایه عشق(من هوُیَم) شماره (6) :

پخش صوت دریافت صوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایه عشق(من هوُیَم) شماره (7) :

پخش صوت دریافت صوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایه عشق(من هوُیَم) شماره (8) :

پخش صوت دریافت صوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایه عشق(من هوُیَم) شماره (9) :

پخش صوت دریافت صوت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایه عشق(من هوُیَم) شماره (10) :

پخش صوت دریافت صوت

لینک این مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/429

متن این صوت

بازدید : 19
جمعه 18 بهمن 1403 زمان : 7:26
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راه مقدس

راه مقدس

حسین را چگونه شناخته ای؟ در ریتم موزون نوحه‌ها؟ در غذا و فضای اغواگر روضه‌ها؟ در رخت سیاه و پرچم عزا؟... ادامه مطلب ...

حسین را چگونه شناخته ای؟

حسین را چگونه شناخته ای؟ در ریتم موزون نوحه‌ها؟ در غذا و فضای اغواگر روضه‌ها؟ در رخت سیاه و پرچم عزا؟

در اینهمه حجاب، به دنبال چه می‌گردی؟ حسین علیه السلام؟!
حقیقتا گمان کرده‌‌‌ای اباعبدلله، پدر بندگان خدا و الگوی شایسته بندگی راستین حق را در این خیل عظیم تظاهر و ریا و اغوا می‌توان شناخت و پیروی کرد؟
حقیقتا پنداشته‌‌‌ای که میتوان در زبان دَم از دوستی زد و در عمل روی دشمنان را سپید کرد و باز هم خود را از دوستان دوست خدا بشمار آورد؟
شاید بسیار دیده باشی مادر یا پدری را که بسیار از دوست داشتن فرزند خویش دم بزنند، یا فرزندانی که مدام از محبت والدین خود زبان بگشایند، یا بستگان و رفیقان و آشنایانی که چاکرم-مخلصم لقلقه پیوسته زبانشان است اما در عمل، با بی مهری، بی تفاوتی یا آزار و رنجاندن و آسیب زدن‌های بیشمار گاه و بیگاه، پای بر خرخره جان و روح بگذارند و غصه‌ها بنشانند و دردها بیفزایند!
حال، باز هم می‌توان به دوستی و دوست داشتن‌های چنین دوست نمایانِ دشمن خویی ایمان داشت؟
می‌شود دوست باشی و دوست بداری و به دنبال شناخت و عمل بر مبنای دوست داشتنی‌های دوستِ دوست داشتنی ات نباشی؟
آزار دهنده‌‌‌ای آزارگرتر از این نیست که زبانت دَم از دوستی بزند و زبانه اعمالت آتش به قلب دوست!
ترساننده‌‌‌ای ترسناکتر از این نیست که تداوم تظاهر به دوستی دوست، از تو دشمنی ساخته باشد که در دیو سیرتی و نفس مداری، روی ابلیس را هم سفید کرده باشی!
حسین حسین گفتن آسان است اما پای حسین و آرمانها و عقاید و اعمال حسینی ماندن و بر مدار حسین، زندگی و بندگی کردن، عاشورایی دیگر می‌طلبد تا بر یزیدِ نفس فائق آییم و حُرِّ تائب شویم و از حُبِّ تظاهر به حبیب مظاهر برسیم.
دور از عقل نیست اینکه گفته اند، هر زمان عاشوراست و هر مکان کربلا!
مگر این جدال تاریخی را پایانی است؟ مگر روز و موضعی را می‌توان به مدد خِردِ خدابین سپری کرد و ندید کارزار هماره جاریِ یزیدِ نفس و نفوس را در پیکار و نزاع با حسینِ انیس النفوس؟
مگر شیطان دست بر می‌دارد از اغوای خلق و جا زدن فرع بر اصل؟ مگر دشمن دیرین انسان امان می‌دهد تا دوستی‌های صادقانه در اعمالی خالصانه، متصل سازد به دوست، این بشرِ از شراره‌های جهنمیِ پندار و گفتار و کردار ناپاک، سوخته و آلوده را؟
إلا عباد مخلصون؛ جز بندگان خالص و پاکیزه از ناپاکی‌ها را نرسد که بانگ برآرند دوستیِ دوست داشتنی ترین دوست خدا را.
ادعای دوستی، ادعای کمی‌نیست!
مدعی محبت را عیار خلوص مهرورزی در سخن و عملی است که بر مدار محبوب، از جسم و روح خویش جاری و ساری می‌سازد.
از ادعای عشق حسین تا عاشورای عاشقانه‌ها، راه به بلندای کربلاست.
ببین کجای قصه ای؟ باری یا باربر؟ خاری یا خارکن؟ سدی یا سدشکن؟ به چه کار حسین می‌آیی در عاشورایی که پسر خلفش، مهدی منتظر را به انتظار نشسته است؟
تا دیر نشده، جایی برای خودت در خیل عاشوراییانی دست و پا کن، که کربلا را در شدن معنا کردند، نه رفتن!

لینک این مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/422

محمدمهدی مقدم

بازدید : 299
دوشنبه 14 ارديبهشت 1399 زمان : 9:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راه مقدس

گفتگو با خدا

ای شنوای اصوات و پذیرای شکایات، دلگویه‌های سینهٔ سوخته و مویه‌های جان از درد، افروخته ام را بشنو؛ رحم کن که... «ادامه مطلب» ...

گفتگو با خدا

همینکه می‌دانی، کافیست؛ همینکه می‌بینی و می‌شنوی، برایم کفایت می‌کند؛ همینکه از داغ بر دل نشسته ام مطلعی و از قلب شکسته ام خبر داری، مرا بس است...

که تو خوب خوبانی و رحمت واسعه و لطف بیکران؛

در عجز و ناتوانی من همین بس که محبتهای بی پایانت را سپاس درخور، نتوانم گفت، و عنایتهای فراوانت را شکرگزاری پسندیده، نتوانم کرد.

ای شنوای اصوات و پذیرای شکایات، دلگویه‌های سینهٔ سوخته و مویه‌های جان از درد، افروخته ام را بشنو.

رحم کن یا ارحم الراحمین؛ رحم کن و نجاتم بده؛ رحم کن بر این رنج-دیدهٔ زجر و نامردمی‌کشیده از تهمت‌های افترا زنندگان، دروغهای کذابان، حسادت ورزی‌های تنگ نظران، حیله گری مکاران، کنایه‌های طعنه زنندگان، کج فهمی‌بد اندیشان، نارفیقی دوست نمایان، بدپیشگی بدخواهان، نمک نشناسی ناسپاسان، چندرنگی منافقان، محبت ناپذیری سنگدلان، ریاکاری متملقان، عهدشکنی بدعهدان، دشمنی نااهلان، بدفعلی گستاخان، بدزبانی بی ادبان، بی عدالتی ظالمان، منیت متعصبان، مقدس مآبی ظاهرفریبان، بی معرفتی بی انصافان، حرام خوری دنیا دوستان، کبر و غرور خودخواهان، خساست حریصان، و...

رحم کن مولای من؛ مولای بی همتای من؛ سید و سرور و آقای من!

رحم کن که تو مولایی و من بنده؛ و چه کسی بر بنده رحم می‌کند جز مولا!

تو مالکی و من مملوک؛ و چه کسی بر مملوک رحم می‌کند جز مالک!

تو عزیزی و من خوار و ذلیل؛ و چه کسی بر ذلیل رحم می‌کند جز عزیز!

تو خالقی و من مخلوق؛ و چه کسی بر مخلوق رحم می‌کند جز خالق!

تو عظیمی‌و من حقیر؛ تو قوی‌‌‌ای و من ضعیف؛ تو بی نیازی و من نیازمند و محتاج؛ تو عطابخشی و من سائل؛ تو در حیات حقیقی هستی و من مرده‌‌‌ای متحرک؛ تو جاودان و باقی هستی و من فانی و نابود شدنی؛ تو همیشگی و دائمی‌هستی و من نیست شونده و زائل؛ تو روزی دهنده‌‌‌ای و من روزی خوار؛ تو بخشنده‌‌‌ای و من بخیل؛ تو عافیت بخشی و من گرفتار بلا؛ تو بزرگی و من کوچک؛ تو هدایتگر و راهنمایی و من گمراه؛ تو بخشاینده‌‌‌ای و من محتاج ترحم؛ تو سلطان ملک وجودی و من امتحان شونده‌‌‌ای پر کمبود؛ تو دلیل و برهانی و من حیران و سرگردان؛ تو آمرزنده‌‌‌ای و من گناهکار؛ تو غالب و قاهری و من مغلوب و ناتوان؛ تو پرورنده‌‌‌ای و من پرورده؛ تو بزرگ منشی و من فروتن و ناچیز؛ تو هرچه خیر و نیکی و پاکی هستی و من هرچه شر و بدی و پلیدی...

پس چه کسی بر ضعیف محتاج سائل میرای فناپذیر نیست شوندهٔ روزی خوار بخیل گرفتار کوچک گمراه محتاج پرکمبود سرگردان گناهکار مغلوب ناچیز ناخوب و پلید، رحم می‌کند

جز عظیم قوی بی نیاز عطابخش حی جاودان دائمی‌روزی دهندهٔ بخشندهٔ عافیت بخش بزرگ هدایتگر بخشایندهٔ سلطان برهان آمرزندهٔ غالب پرورندهٔ بزرگمنش خوب پاک؟!

رحم کن مولای بی بدیل من؛ رحم کن به مهربانی خودت؛ رحم کن که سخت محتاج رحم، جود، کرامت، احسان، امداد و دستگیری توأم.

رحم کن که از هرکه جز تو و دوستان حقیقی تو، بیزار و فراری ام.

رحم کن بر عزلت گزیده از خلق بی اخلاق و بی انصافت، و پناه آورنده بر ساحت لطف و رحمت بی منتهایت.

رحم کن که محبت از تو آغاز می‌شود و با تو ادامه می‌یابد و در تو به نهایت و غایت بیکران خود می‌رسد،‌‌‌ای مهربانترین مهربانان.

رحم کن‌‌‌ای معشوق و محبوب ازلی و ابدی ام؛ رحم کن که دور از تو دردم، رنجم؛ اندوه در گلو خفتهٔ سالیانم؛ نشسته بر ساحل بیکران غریبستانم؛ هیچ و همزاد خزانم؛ صفحه‌های دفترم از توست؛ جوهرم از توست؛ اندیشه و قلمم تویی؛ و برای تو، و به خواست تو می‌نویسم؛ مرا به بینهایتت ببر؛ مرا در غایت یکی شدن با خودت محو کن؛ بگذار جاده‌ها عدم شوند و فرسنگها قدم؛ من با نیستی در تو، هست می‌شوم؛ هستی ام ببخش‌‌‌ای هستی بخش؛ که گل می‌کنم در پیمودن پله‌های وصل، وقتی به امداد نگاهت، آتش نفسانیتم گلستان عبودیت می‌شود.

رحم کن و مرا در کهف حصین ولایتت به قلهٔ رشد و هدایت برسان و به مدد نیرویی ریشه یافته از قدرت لایزالت، با دوستانت همراه و همدل، و بر دشمنانت ظفریافته و پیروز گردان؛

که دوست توست هر راستگو و امانتدار، بخشنده و مهربان، باگذشت و بامعرفت، بی ریا و وفادار، سپاسگزار و یکرنگ، با ادب و نیکو سخن، بی آزار و خوش اخلاق، مبارز و امیدوار، آزاده و حقیقت طلب، حلال خور و عادل، و اهل اندیشه و عمل نیک؛

و دشمن توست هر دروغگو و غیبت کننده، تهمت زننده و خیانتکار، ریاکار و عهدشکن، خشک مغز و متعصب، ناسپاس و قدرنشناس، منافق و چندرنگ، بی ادب و بدزبان، توهین کننده و آزارگر، کینه‌‌‌ای و بداخلاق، خسیس و حرامخور، ظالم و ستمگر، فتنه گر و مکار، مستبد و خودخواه، بی مرام و بدکردار...

رحم کن به حق محمد و آل مطهرش، که سلام صلوات تو و ملائکه و همه اولیا و مقربان درگاهت بر ایشان باد، و مرا و عزیزانم را از نجات یافتگان واثق، سعادتمندان لایق، تلاشگران شایق، مبارزان فایق، خدمتگزاران صادق و سربازان عاشق عهد معهود و منجی موعود حضرت بقیةالله الاعظم(عج) قرار بده و در تحت توجهات خاصه اش به اوج تربیت، کمال انسانیت، غایت عبودیت و نهایت سعادت برسان و بری از هرگونه جهالت و شقاوت و منیت و نفسانیت، به فیض شهادت و دست یافتن به مقام عظمای رضایت و قرابت خودت نائل بیاور.

رحم کن و دعایم را مستجاب گردان، که خودت امر به دعا فرمودی، خودت چگونه دعا نمودن را آموختی، خودت راههای استجابت را گشودی، و خودت اجابت را کفالت نمودی، یا کریم و یا رحیم و یارب...

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و ترحم علی عجزنا و اغثنا بحقهم

لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/354

محمدمهدی مقدم

بازدید : 380
جمعه 11 ارديبهشت 1399 زمان : 3:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راه مقدس

پهلوانان

بعضی‌ها برای دیروز و امروز نیستند، ثروت هر روزند؛ نه تکرار می‌شوند و نه تکراری؛ تا همیشه زنده اند و زندگی می‌بخشند؛ بعضی‌ها یادشان خوب است، مرامشان خوبی است و حالت را خوب می‌کنند؛ بعضی‌ها هرگز نمی‌میرند... «ادامه مطلب» ...

پهلوانان نمی‌میرند

انسان می‌میرد، اما انسانیت، هرگز؛ قهرمانان فراموش می‌شوند اما پهلوانان، هرگز؛ آدمها و زمانه عوض می‌شود اما سنت اصیل پهلوانی و صفات نجیب انسانی، هرگز!

پهلوانی به صدای زمخت و چشمان بیرون زده و بازوان قطور و اندام سیکس پک و قلدری و درشتی نیست؛

پهلوانی به قدرت بدن و صلابت تن و زورگویی و رعب آفرینی و خودنمایی و معرکه گیری نیست؛

پهلوان، نه به کسی تعرضی می‌کند و نه آزارش به هیچ مخلوقی می‌رسد.

پهلوان از تهدید کردن و ترساندن، می‌ترسد و از نامردی و حق خوری، واهمه دارد و از دل شکستن می‌هراسد و از ناسپاسی و نمک نشناسی و بی ادبی می‌پرهیزد.

پهلوان، هم لطافت است و هم قدرت؛ هم راه است و هم سد؛ هم نرم است و هم سخت؛ هم عشق است و هم بغض؛ هم جاذبه است و هم دافعه...

پهلوان، از تهمت و غیبت و دروغ و تجاوز و تعدی و نفاق و نیرنگ و بی عدالتی و استبداد و منیت و خودخواهی، بیزار است و در برابرشان راه سکوت و بی تفاوتی در پیش نمی‌گیرد، و چون کوه در برابر یاوه گویان و گستاخان و ظالمان و مستبدان می‌ایستد و حسابشان را کف دستشان می‌گذارد.

پهلوان، زبان در کام می‌گیرد تا آبرویی ریخته نشود و هست و نیستی بر باد فنا نرود؛ اما آنگاه که شمشیر انتقام از نیام بیرون کشد، آه مظلوم می‌ستاند و تا حق را به حق دار، نرساند بر زمین نمی‌نشیند، و در این راه مقدس، غریبه و آشنا برایش یکیست و هیچ تفاوت و توفیری ندارد.

پهلوان، مدال آزادگی بر سینه دارد و تاج انسانیت، بر سر؛ حریتش را نمی‌توان خرید و حق طلبی اش را نمی‌شود ندید.

پهلوان برای یتیم، پشت و پشتیبان است؛ برای وامانده، عصاست؛ برای درمانده، دست است؛ برای مظلوم، حق؛ برای ظالم، مرگ؛ برای هرچه نامردی و نامردمی، ترس است.

پهلوان، نه اهل چاپو چوپ است، نه بادو برووت! پهلوان، سینه اش سنگ را می‌شکافد و دلش مثل یک شیشه با یک تقه ترک بر می‌دارد.

پهلوان با خاکی‌ها، خاکیست، و با بامعرفت‌هایش، قاطی!

پهلوان، اهل صفاست؛ مرد یا زنی پر مهر و باوفاست؛ بی ادعاست؛ گره گشاست؛ پهلوان، عاشق و پاک و بی ریاست.

پهلوان، ناامیدان را امید، بی پناهان را پناه، زخمیان را مرهم، غریبان را آشنا، درماندگان را دستگیر، و رفیقان را خاک پاست.

پهلوان، شهاب حق است و امنیت مطلق؛ نور می‌بارد و آرامش می‌کارد؛ اهل درد است و مرد نبرد؛ مبارزه، کار اوست و مراقبه، پیکار او.

پهلوان از آبرویش، از جان و توانش، از مادیت و معنویتش، مایه می‌گذارد تا خواهرش دور نیفتد و رنج نبیند؛ برادرش بیکار نباشد و آویزان این و آن نگردد؛ والدینش مصدوم و مغموم نشوند؛ همسرش بی یار مأنوس و بی تکیه گاه قرص نماند؛ فرزندش بی پشتوانه و سرگردان نگردد؛ اقارب و بستگان و دوستان و آدمهای دوروبرش درمانده و نیازمند نباشند، و...

پهلوان، دوستی است که نارفیقی نمی‌کند؛ ایثارگری است که گذشت، پیشه اوست؛ انسانی است که ادب و معرفت، مرام اوست؛ و مردانگی و فروتنی، فطرتش.

پهلوان، کمتر می‌گوید و بیشتر عمل می‌کند؛ میتواند و نمی‌کند، نمیتواند و می‌کند؛ می‌تواند ضربه بزند اما اغماض نموده و پرده دری و مقابل به مثل نمی‌کند و در عین حال خیلی وقتها قدمی‌بر می‌دارد و اقدامی‌برای گره گشایی می‌نماید که فراتر از توان و طاقت اوست؛ اما این تلاشهای فراتر از توان را از آن روی انجام می‌دهد که نمی‌توانم را پوچ و بی معنا سازد؛ تا لبخندی بنشاند و دلی را لبریز امیدواری و نشاط گرداند؛ تا جانی دوباره ببخشد و حیاتی تازه بیافریند.

پهلوان هرچه می‌کند برای خدا می‌کند؛ چون می‌داند آدمها زود فراموش می‌کنند، خوبی‌ها و از خودگذشتگی‌ها را؛ آدمها ظاهر را می‌بینند و از باطن و حقیقت اعمال، بی اطلاع اند؛ آدمها قضاوت می‌کنند و شماتت و حسادت؛ آدمها تنگ نظرند و کوته بین؛ آدمها زیاده خواه اند و خودبین... اما این خداست که فراموش نمی‌کند؛ به نیت، کار دارد، نه نتیجه؛ زود راضی می‌شود و دیر غضب می‌کند، و پشتوانه‌‌‌ای قدرتمند و جاودان است.

پهلوان از بند نفس، رهیده است و بر آسمان آزادگی و عرش بندگی حق و حقیقت، پر کشیده؛

پهلوان، جاودان است، چون مرید شیر یزدان و غلام شاه مردان، علی امیر مؤمنان است؛

خدا نمی‌میرد؛ مردان خدا نمی‌میرند؛ علی نمی‌میرد؛ پهلوانی نمی‌میرد؛ پهلوانان نمی‌میرند...

لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/353

محمدمهدی مقدم

بازدید : 305
جمعه 11 ارديبهشت 1399 زمان : 3:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راه مقدس

لذت قرب

لذت، معجزه می‌کند؛ کامروا نمودن خود و خلق می‌تواند شاهراهی باشد برای رسیدن به نهایت لذات، یعنی لذت قرب خالق و جاودانگی در لذایذ پایا و پویا، چنانچه هماره با شکر و ثنا توأم باشد... «ادامه مطلب» ...

معجزه لذت

لذت از لذت بروید، غم ز غم

نیست لذت را تباهی و عدم

شد بنا عالم ز لذت‌های پاک

لذت است این آب و باد و نار و خاک

آدم از لذت پدید آمد ، نه درد

در غمستان، در پی آدم نگرد

اولش حظ، آخرش حظ، آفرید

آفرینش از لذائذ شد پدید

ذات لذت را خدا بنمود راست

لذت پاکیزه، رسم اولیاست

جادهٔ لذت به بالا می‌رود

مستقیما تا اهورا می‌رود

مسلک لذت، طریق قربت است

قرب لذت، شاهراه عزت است

لذت از حالی به حالی می‌رود

گاه در فعل و خیالی می‌رود

سلک لذت از تجاوز شد بری

ظلم، با لذت ندارد همسری

لذت از حق است و حق، آرامش است

غیر از این باشد، خطایی فاحش است

اوج لذت، لحظهٔ حمد و دعاست

اوج لذت، وقت دیدار خداست

در لذائذ، خالق آن را نگر

شکر کن، وانگاه حظش را ببر

شکر لذت، لذتت افزون کند

کفر، لذت از کفت بیرون کند

کامجویان ثناگر، می‌رهند

از بهشتی در بهشتی می‌روند

راه و رمز قرب یعنی این کلام

کامجوی شاکرش شو، والسلام

هرکس به گونه‌‌‌ای خالقش را به نظاره می‌نشیند؛ هرکس به طریقی خدایش را می‌بیند؛ هر کس به روشی پروردگارش را عمیقأ درک می‌کند و به وجود او پی برده و حمد وثنایش را به جا می‌آورد؛ هرکس برای رسیدن به حقیقت بندگی، راهی را برمی‌گزیند و خویشتن را به نحوی به شاهراه سعادت جاودانه رسانده و از لذت عبودیت و قرب معبود، بهره مند می‌سازد.

اما در این میان، معتقدم آنقدری که می‌توان خدا را در آرامش نهفته در اوج لذت لمس کرد، در هیچ حال واحوال دیگری نمیتوان!

مگر نه آنکه خدا یعنی آرامش و دیگر هیچ؟!

مگر نه آنکه حقیقت آرامش تنها با خدا و درخدا و به سوی خدا، معنا و مفهوم می‌یابد؟!

مگر نه آنکه اساس خلقت بر پایهٔ عشق و محبت الهی بوده و عالم به سوی کمال خود یعنی کمال عشق و محبت و آرامش ابدی در حرکت است؟!

مگر نه آنکه جهان آفرینش نتیجهٔ عشق بازی خداست؟!

مگر نه آنکه خدا از لذت آفریدگانش لذت می‌برد و به درد و رنج و اندوهشان راضی نیست؟!

مگر نه آنکه صحنه‌های سرشار از لذت، زیباترین صحنه‌ها در پیشگاه نگاه خداوند است؟!

مگر نه آنکه ما نتیجهٔ عشق بازی و لذت پدران و مادرانمان هستیم؟!

پس چگونه انسانی که محصول کامجویی دو عبد از عباد معبود خویش است و نطفه اش با لذت بسته شده است جز با لذت، خواهد توانست به زندگی اش ادامه دهد؟! و چگونه می‌تواند جز در اوج لذت به اوج عبودیت دست یافته و طعم شیرین لذت عبودیت را درک نموده و در آغوش انس و قرب معبودش آرام بگیرد؟!

باور دارم که اوج تعبد در اوج تلذذ، وقوع می‌یابد و در اوج لذت می‌توان به اوج عبودیت و قرب رسید.

البته نه لذت برای لذت! که قطعا چیزی جز ضلالت و خدای ناخواسته٬ ورود به عرصه بدفرجام بندگی نفس و خروج از عبودیت خداوند نفوس٬ به دنبال ندارد.

چراکه بر هیچ عقل سلیمی‌پوشیده نیست که دنیا فانی است و فرصت زندگی در این جهان٬ به پایان می‌پذیرد؛ همه لذایذ عالم و آرامش‌های ناشی از آن٬ سست و شکننده و تغییر پذیرند٬ چراکه منطقا بر پهنه فناپذیر نمی‌توان بر اریکه بقا تکیه زد و تاج سعادت بی وقفه و پایدار بر سر نهاد.

تنها راه رسیدن به بقای جاودان٬ اتصال مدام به باقی ازلی و ابدی است و صرفا با پیوستگی پیوسته به خالق بی شریک و زوال ناپذیر عالم و آدم است که میتوان به دوام مدام در لذات و آرامش تمام رسید.

انسان ناتوان چگونه خواهد توانست به وصلت بی انفصال با معبود خویش دست یابد جز با قدم برداشتن در شاهراه عبودیت.

عبودیت چیزی جز درک عمیق خالق در سرتاسر لحظه‌های حیات و حمد و ستایش پروردگار به خاطر تمامی‌نعمت‌ها و عنایاتش، و عمل بر مبنای خواست و اراده او نیست.

این خداست که گنجینه‌های آسمان و زمین را در دست دارد و اوست که امکان تلذذ را در آفرینش قرار داده است و به آدمی‌اجازه لذت بردن می‌دهد.

پس همانگونه که وسعت پهنهٔ لذت آفرین آفرینندهٔ هستی، لا یتناهی و نامحدود است، می‌بایست دامنهٔ کامجویی و لذتبری نیز وسیع و نامحدود باشد؛ چرا که حق هر چیزی، زمانی به درستی ادا خواهد شد که عدالت درخصوص آن به درستی رعایت شود و عدالت چیزی جز قرار گرفتن هرچیز در جای خود نیست. و چه چیزی در جهان خلق شده است جز برای ایجاد بهره وری، آرامش و لذت؛ آنچنانکه با درنظر گرفتن ظرفیتهایش مورد توجه و استفاده قرار گیرد.

هر مخلوقی در خلقت٬ بصورت مستقیم یا غیر مستقیم٬ نقش بسزایی در ایجاد فضای آرامبخشی و کامجویی انسان دارد که اگر توسط آدمی‌از زنجیره حیات حذف شود٬ لطمه جدی و نامبارکی به سیر لذت بخشی آفرینش در زندگانی انسان می‌زند؛ چراکه همه چیز برای کامجویی آدمی‌خلق شده و بشر را جز لذتبری شاکرانه برای خدا و به سوی او٬ هیچ لذتی به آرامش و سعادت پایدار نخواهد رسانید.

در واقع٬ لذت نه برای لذت٬ که برای شکر و تحقق عدالت و صرف درست و کامل هر چیز در مسیر فلسفه خلقتش است که باعث تحقق عبودیت و رسیدن به کمال لذت٬ یعنی لذت قرب حضرت احدیت می‌شود.

شناخت مرز و محدودهٔ ظرفیتهای لذت آفرینی هر چیز، به آدمی‌کمک میکند تا از هرچیزی لذتی پایدار و کمال آفرین را تجربه کند.

چنانچه در حین بهره مندی لذتبخش از هرچیزی در آفرینش، به این بیاندیشیم که چه وجودی خالق آن چیز است؟ چه وجودی خاصیت لذت آفرینی را در آن چیز قرار داده است؟ چه وجودی امکان لذت بردن را در وجود ما قرار داده و در نهایت این کیست که آفرینش را سرشار از لذتهای وصف ناپذیر کرده است؟

آن وقت است که زبانمان به حمد و تسبیح خالق لذات باز شده و مشغول ذکر و ثنای قلبی و زبانی و عملی او می‌شویم؛ و در اوج لذت٬ بر برج عزت سر نهاده و پیشانی به سجدهٔ شکر و ستایش خداوند لذائذ بر زمین می‌گذاریم؛ که هیچ عملی چونان سجود٬ آن هم سجده‌های پیوسته٬ و اساسا شکرگزاری یزدان که در نهان و از عمق جان باشد٬ بنده را نمی‌پرورد و پرواز نمی‌دهد و به قرب پروردگار نمی‌رساند.

و چه انگیزه‌‌‌ای برای سپاسگزاری٬ قوی تر و پر کشش تر از آرامش یابی٬ کامجویی و لذتبری!

با شکر و ستایش بی وقفه حضرت حق در لحظه‌های وسیع و بیشمار لذتها و نعمتهای متعدد و گوناگون است که لحظه لحظه٬ عبودیتمان بیشتر و خالص تر شده و به او نزدیک و نزدیکتر می‌گردیم و از مقربان درگاهش خواهیم شد.

در حقیقت با شکرگزاری لذتها٬ به خیل مقربهای رب الارباب عالم می‌پیوندیم و اینجاست که «قرب لذت» ما را به «لذت قرب» می‌رساند. لذت وصف ناپذیری که کمال هر انسانی می‌تواند باشد؛ لذتی که نهایت عبودیت و کمال بندگی است و موجب دریافت فیوضات بیشتر و بهتر از سوی خداوند در همهٔ زمینه‌های مادی و معنوی توسط آدمی‌می‌گردد.

در واقع با عبودیت در حین لذت٬ هم لذت عبودیت و قرب حاصل می‌شود و هم درب کامجویی‌هایی بیشتر و بهتر به سوی انسان باز می‌گردد.

انسان سالک در سلوک کامجویی‌های ثناگرانه٬ یک لذتبر سپاسگزار است که در هر لحظه و هر حال٬ در حال حمد و ستایش خالق لذتهاست.

او در حین نفس کشیدن٬ لذت دم و باز دم خود را از خالقش میبیند و او را مدام سپاس و ثنا می‌گوید.

او در حین دیدن و شنیدن٬ لذت بینایی و شنوایی را از سوی آفریدگار خود می‌پندارد و او را دائم در ذکر و تسبیح است.

او در حین خوردن و آشامیدن و به خواب رفتن و از خواب برخاستن٬ لذت خوردنی‌ها و شنیدنی‌ها و خفتن و بیداری را به اراده پروردگارش می‌داند و او را در همه حال٬ شاکر است.

او حین بوئیدن یک گل خوشبو٬ زبان به تسبیح خدا می‌گشاید؛ حین دیدن رخسار و اندام زیبا٬ زبان به تسبیح خالق٬ باز می‌کند؛ حین جویدن لقمه‌‌‌ای دلچسب٬ زبان به تسبیح آفریننده می‌چرخاند؛ حین لمس و تماس جنسی و رسیدن به ارگاسم و انزال٬ زبان به تسبیح صانع بی بدیلش می‌گشاید؛ او حین زیستن٬ تسبیح گوست و حین مرگ٬ با لذتی فراوان برای پا نهادن به عرصه جدیدی از زندگانی ابدی خویش٬ آماده و مشتاق است و لذت جان داشتن با لذت جانسپاری٬ برای او یکی است؛ چراکه میداند نه او را خاتمه و پایانی است و نه فرصت لذت بردن و کامجویی را.

زیرا باور دارد او از لذت به وجود آمده است و در لذت به سر برده است و با لذت از جهانی به جهان دیگر خواهد شد و در لذتی ابدی٬ تا همیشه به سر خواهد برد. لذتی که نه تکراری می‌شود و نه خسته کننده؛ لذتی که هر روز و هر لحظه٬ با تازگی تازه‌‌‌ای همراه است که هیچ پایانی نخواهد داشت.

که لذت٬ تمام نمی‌شود٬ نابود نمی‌گردد؛ لذت٬ فناناپذیر است چرا که با خالقش همزاد و یکیست.

لذت از ازل بوده و تا ابد خواهد بود؛ لذت٬ درست مانند انرژی است و هیچگاه از بین نمی‌رود و صرفا از حالتی به حالت دیگر درآمده و رنگ و بو و شکل تازه‌‌‌ای به خود می‌گیرد.

آنکه لذات را فانی نمی‌پندارد٬ نه خود را فانی می‌بیند و نه خالق خود را؛ او می‌داند که لذتها با سکون و تغییرناپذیری است که میرا می‌گردند.

این تغییر و تعالی همیشگی و دگرگونی و تازه شوندگی آفرینش و انسان است که می‌تواند رنگ و بوی دلچسب و حلاوت جاودان و پایان ناپذیری به لذت و کامجویی ببخشد.

اگرچه ذات و ریشه و اصل٬ ثابت و پابرجاست اما شاخه و میوه‌ها راهی پویا و به روز شونده را در پیش داشته و از این روی٬ هیچگاه کهنه و ملال آور نخواهند شد.

خدا هر روز و هر لحظه در کار تازه‌‌‌ای است؛ هر ثانیه در فکری جدید و ایجاد طرحی نو و بنیادی٬ بکر و بدیع است؛ آفرینش، روز به روز، ماه به ماه، فصل به فصل، تازگی و رنگ و نقش جدیدی را به خود می‌گیرد و انسان با غور در این تازگیهاست که می‌تواند خود را از زندان فرسودگی و تکرار مکررات رهانیده و در وسعت رهایی لذت بخش بدایع، بال پرواز تا اوج کمال و قرب بگشاید.

آنکه خود لذت‌ها را به خوبی درک کرده و از فرصت‌های کامجویی نهایت بهره را میبرد در عین حال، مشغول سپاسگزاری زبانی و عملی خالق لذات است می‌داند که سپاسگزاری در عمل یعنی بدانیم، از هرچیز لذت بخشی می‌بایست چگونه لذت برد و هم چگونه باید موجبات ایجاد لذت برای دیگران شد و زمینه‌های ناب لذت بخشی را فراهم و آماده نمود.

کامجوی ثناگر و شاکر، به خوبی می‌داند ما میوهٔ درخت لذتیم و با کاشتن تخم لذت است که ریشه دوانده و به درخت لذت تبدیل گردیده و به سبزینگی لذائذ جاودان می‌رسیم.

ما از لذتیم و به لذت ابدی وعده شده ایم؛ چگونه ریشه‌های لذت، به درخت لذت نیانجامد و در عرش لذت شاخه و برگ نگستراند؛ میوه‌های لذت ندهد و سایه سار لذت نسازد.

بنابراین، سالک سلک لذت، لذت می‌کارد و لذت، درو میکند؛ هم خودش لذت می‌برد و هم مایهٔ لذات دیگران می‌شود و هم در حین لذت بخشیدن و لذت بردن، شاکر و تسبیح گوی صانع ازلی و ابدی لذات است و با این کار هم باعث گشوده شدن عرصه‌های بیشتر و بهتر و مداوم تر لذات برخویشتن می‌شود و نعمت‌های تازه تر و فزون تری را از سوی خداوند رحمان جذب می‌نماید و به بهشت کوچک دنیایش وسعت و عمق بیشتری بخشیده و فردوس رفیع آخرتش را آبادتر می‌نماید؛ هم بر درجه بندگی اش می‌افزاید و لذت را وسیله رفعت عبودیت خویش می‌سازد و هم با رسیدن به کمال بندگی در طول زندگی، فضای قرب به حق را برای خویشتن فراهم نموده و خود را در اقیانوس لایتناهی عبودیت و قرب لذت، شناور نموده و در ساحل مقصود، یعنی آغوش کبریائی رب الارباب عالم، به آرامش ابدی لذت قرب می‌رساند.

سالک سلک لذت، به خوبی می‌داند که لذت را با ناآرامی‌و تعدی و تجاوز، میانه‌‌‌ای نیست چراکه بنای لذت، آرامش است و خشت به خشت قصر دلنواز لذات را باید با آجر صفا، صمیمیت، محبت، عشق، آرامش و احترام چید.

از این روی، لذت، در مسلک کامجویی شاکرانه، حس آرامشی است که بدون آزار، صدمه و تجاوز به حریم و حقوق موجود دیگری در آدمی‌به وجود می‌آید؛ آرامشی که محترمانه و تعالی بخش است؛ آرامشی که در آن ذکر و ثنای خداوند، موج می‌زند و توأم با سپاس و نیایش است؛ آرامشی که انسان را در طریقتی توأم با رحمت و انسانیت به قلهٔ سعادت و کرامت رسانده و باعث رسیدن عبد به معبود و یکی شدن خلق با خالق می‌شود.

سالک سلک لذت، هیچ عملی را بدون توجه همه جانبه به اصل انسانی و منطقی اجازه و رضایت، انجام نمی‌دهد. هر قدمی‌که بر می‌دارد، هر زبانی که می‌چرخاند، هر دستی که دراز می‌کند و هر میلی که به دنبال ارضای آن است و هر آرامشی که در هر چیز یا کسی جستجو می‌کند مبتنی بر جلب اذن و خشنودی طرف مقابل است.

سالک سلک لذت، با لذت بردن خود، موجبات آزار و اذیت دیگران را فراهم نمی‌نماید و هرگز عملی از او سر نمی‌زند که آرامش دیگران را فدای آرامش خویش سازد بلکه هرچه می‌کند حرکتی است که در یک مسیر دوطرفه آرامبخش ادامه می‌یابد، نه یکسویه و خودخواهانه.

سالک سلک لذت، از فرصت‌های لذتبری پیش رویش کمال بهره را می‌برد و هیچ امکان کوچک و بزرگی را برای لذت بردن پاک از نعمت‌های بی کران خداوندی، از دست نمی‌دهد‌ و با استفادهٔ شکرآمیز از تمامی‌فرصت‌های ناب کامجویی و لذتبری، باعث جذب و ازدیاد هرچه بیشتر و بهتر زمینه‌های گوناگون لذت و آرامش می‌شود.

او تک تک لذت‌ها را به خوبی شناخته و درک می‌کند و هر مایهٔ لذتی را به مثابهٔ دانهٔ تسبیحی به شمار می‌آورد که کامجویی شاکرانه اش را کامل و کمال یافته می‌کند.

سالک سلک لذت، اهل پاسخگویی مثبت به نیازهاست؛ چه نیازهایی که خود ایجاد می‌کند و چه نیازهایی که بدون دخالت مستقیم او وجود دارند. او به خوبی می‌داند که تلاش در راستای رفع نیازمندیهای مادی و معنوی و روحی و جسمی‌و جنسی دیگران و رسانیدن ایشان به لذت آرامش، از صفات برجستهٔ دوستان خدا و مایهٔ قرب بیشتر به آفریدگاری است که هم ایجاد کنندهٔ نیازها و هم پاسخ دهنده به نیازهای مختلف مخلوقات است.

او جهت رفع هر نیازی، در هر سطحی که از دست و توانش برآید از هیچ اقدام مثبتی فروگذار نمی‌کند و به این کار، تا جایی که خودش را متحمل آزار و خسران ننماید، با تمام قوا ادامه می‌دهد چراکه نه تنها موجب لذت بخشی به دیگران می‌شود، که خود نیز از لذت دیگران لذت برده و باور دارد با کاشت بذر لذت در وجود دیگران است که خوشه زارهای طلایی از لذت‌هایی متعالی را در دنیا و آخرت برداشت خواهد کرد.

او در ضمن کوشش جهت کامروایی دیگران، شاکر خدایی است که فرصت لذت آفرینی برای دیگر مخلوقات را به وی عطا نموده و او را در مسیر کامروا نمودن خلق الله به مثابهٔ مهره و واسطهٔ مثبت و موثری قرار داده است.

شکران فرصت واسطه گری برای رفع نیاز و کامجویی، قطعا هم سازندهٔ فرصت‌های تازه جهت واسطه گری بیشتر و بهتر است؛ هم مایهٔ ایجاد زمینه‌های لذتبری در زمینه‌های گوناگون برای شخص رفع کنندهٔ نیازها و لذت آفرین است؛ و هم سبب تقرب فزونتر و لذت قرب بیشتر وی به خالق بی نیاز است که گنجینه‌های لایزال کمال و سعادت جاودان را برای فرد به دنبال دارد.

سالک سلک لذت، نه تنها خودش اهل لذت بردن است؛ نه فقط خودش باعث لذت بردن دیگران می‌شود؛ بلکه از هیچ تلاشی برای واسطه گری در امر والای لذت بری نیز مضایقه نمی‌کند.

یعنی اگر بتواند وسیله‌‌‌ای شود تا فرد یا افرادی، از شخص یا اشخاص دیگری بهره مند گردند، لذت ببرند و آرامش بیابند، نقش یک واسطهٔ فعال و مؤثر را بر عهده خواهد گرفت و عمیقا شکرگزار خداوند خویش، برای نقش آفرینی در این لطف لذت بخش و تجارت پر سود مادی و معنوی است.

سالک سلک لذت، عاری از هرگونه تعصب و منیت است و هرگز نسبت به لذت آفرینی٬ لذت بخشی و لذتبری آرامبخش و بی ضرر خود یا وابستگان و اطرافیانش هیچ تعصبی به خرج نمی‌دهد و محدودیتی ایجاد نمی‌کند.

او میداند صاحب همه چیز و همه کس خداست و هرآنچه در تضاد با روح عبودیت و انسانیت نبوده و مایهٔ صدمه و آسیب کسی نشود٬ خلاف خشنودی مالک بلامنازع عالم و آدم یعنی خدا نیست و عصبیت و حمیت٬ چیزی جز دوری از رحمت پروردگار و خودخواهی و خدا گریزی و خدا ستیزی به بار نیاورده و انسان را هرچه بیشتر و بیشتر از وادی عبودیت و بندگی خدا دور نموده و از لذت قرب و حقیقت آرامش پایدار و ابدی٬ محروم می‌سازد.

او از هرگونه منیتی تهی است و چیزی جز آرامش لذت و لذت آرامش را برای خود و دیگران نمی‌خواهد و همه آنچه را که برای خود می‌پسندد٬ برای دیگران نیز پسند نموده و از هرآنچه برای خود ناپسند می‌شمارد٬ برای دیگران نیز نمی‌پسندد٬ و در سطحی والاتر٬ او تنها چیزهایی را ناپسند می‌انگارد که انسانی را از لذت قرب رب الارباب عالم٬ خدای متعال محروم می‌سازد و هرآنچه در راستای کامجویی یا کامروایی شاکرانه باشد را ستوده و تحسین می‌نماید و خود نه تنها سد و مانعی در این زمینه نیست که در آن پیش قدم و کمک کننده نیز هست. و این خوی و منش را روشی مجرب برای مقرب شدن و رسیدن به لذت قرب می‌انگارد.

سالک سلک لذت، به هیچ کس و در هیچ شرایطی ظلم و تعدی نمی‌کند؛ چراکه می‌داند به هم ریختن ناعادلانه آرامش دیگران و از بین بردن زمینه‌های لذت این و آن٬ عارضه‌های بسیاری را در زندگی خود فرد دارد و باعث از بین رفتن زمینه‌های لذت و آرامش وی خواهد شد.

گاه از خود می‌پرسیم که چرا شادی و لذت و آرامشمان بی دوام است و لحظه‌های آرامبخش به زودی رنگ می‌بازد و به پایان می‌رسد! چرا خنده‌ها و لبخندها جایشان را به اندوه‌ها و رنجها می‌دهند!

یکی از مهمترین دلیل به وقوع پیوستن چنین شرایط نامبارکی٬ رفتارهای نادرست خودمان است که دامان جسم و روحمان را میگیرد و بر اندام ثانیه‌هایمان رخت غم می‌پوشاند.

وقتی همسایهٔ بی آزار٬ والدین قدردان نعمت فرزند خوب٬ فرزند سپاسگزار پدر و مادر مهربان٬ همسر قدرشناس زوج یا زوجه نیکو٬ مدیر و کارفرمای دلسوز و کارمند و کارگر تلاشگر٬ دوست وفادار٬ پدر شوهر و پدر زن یا مادر شوهر و مادر زن فهیم و پر مهر٬ عروس یا داماد با محبت٬ فامیل و اقارب گره گشا٬ قاضی دادگر٬ دولتمرد عادل٬ فروشنده منصف٬ سرمایه دار دستگیر٬ متربی با ادب و مربی با گذشت٬ تکنسین دقیق٬ طبیب شفیق٬ وکیل معتمد٬ و... نیستیم و با تمام وجود در هر جایگاه و رابطه و حرفه و صنفی که قرار داریم٬ در حال لذت آفرینی و آرامبخشی همه جانبه نبوده و خود را موظف به برآوردن کام دیگران نمی‌دانیم٬ چگونه انتظار داریم هماره٬ ایام به کاممان باشد و امور٬ بر وفق مرادمان به پیش برود؟!

خداوند عالم٬ قوانین ثابت و مشخصی را در کائنات قرار داده است که بدون شک یکی از مهمترین این قوانین٬ قانون رابطه مستقیم میزان کامروا نمودن با کامجویی است. هرچه در کامروا کردن موجودات٬ کوشاتر باشیم٬ کامجویی‌های ما نیز بیشتر و بادوامتر خواهد شد.

سِرّ لذت٬ در بخشایش نهفته است؛ مرواریدهای غلطان لذت را میتوان از صدفهای ایثار و گذشت٬ بیرون کشید و با لذت بخشی در هر نسبت و منصبی٬ لذتبری‌های بی پایان دو دنیا را رقم زد و خود را در مقام ثابت و استوار قرب خداوندگار٬ سکنی داده و از لذت تقرب با او تا همیشه بهره مند شد.

اگر می‌خواهیم پهنه زندگی مان٬ پر شود از کامجویی‌ها و لذتهای بی پایان و پاک، در سرتاسر لحظه‌ها و در میانه تمامی‌نفس کشیدن‌ها و سخن گفتن‌ها، دیدن‌ها و شنیدن‌ها، خواندن‌ها و نوشتن‌ها، بوئیدن‌ها و لمس کردن‌ها، خوردن‌ها و خوابیدن‌ها، خندیدن‌ها و خنداندن‌ها، جان بخشیدن‌ها و جان یافتن‌ها، تحریک و ارضا شدن‌ها، همسر و فرزند داشتن‌ها، سلامتی و آرامش٬ حسن‌هاضمه و دفع آسان٬ توانگری و بی نیازی٬ فراخی و گشاده روزی٬ خوشی‌ها و شادی‌ها٬ شیرینی و شکوفایی، زیبایی و دلارایی، آزادی و فراغت، دعا و نماز, تهجد و مناجات، شهود حق و دریافت حقایق، فهم و انکشاف، مراقبه و مبارزه، خوش خلقی و خوشبختی، وسعت و سخاوت، رفاه و آسایش٬ فرصت و فراست، معاشرت و مؤانست، یکرنگی و صداقت، آبرو و عزت، امیدواری و دستگیری، راستی و درستی، حافظه و هوشیاری٬ هم صحبت و هم نظر، همراه و راهنما٬ یار و غمخوار، پشتوانه و پشتیبان، رشد و تکامل، توحید و ایمان، آرزو و امنیت داشتن‌ها٬ دوست داشتن‌ها و دوست داشته شدن‌ها، آموختن‌ها و آمیخته شدن‌ها٬ داشتن‌ها و ساختن‌ها٬ بردن‌ها و بالارفتن‌ها، و...؛ همواره و در همه حال٬ شاکر و ثناگر خالق یگانه و خداوند قادری باشیم که آفریننده تمامی‌این لحظه‌ها و اراده کنندهٔ همه این لذتها و آرامشهاست، که شکران نعمت٬ مایهٔ افزونتر شدن رحمت خدا و جلب فرصتهای لذت یابی بیشتر و پایدارتر و رسیدن به کمال لذات٬ یعنی لذت غایی و جاودان قرب پروردگار ازلی و ابدی است.

سالک سلک لذت، لذت می‌برد تا آرامش بیابد٬ لذت می‌بخشد تا آرامش بیافریند؛ و از لذت بردن و لذت بخشیدن٬ چیزی جز آرامش عبودیت و لذت قرب به خالق خویش را دنبال نمی‌کند.

در لذت می‌شود به سعادت دنیا و آخرت رسید، اگر به جای فرو رفتن در منجلاب فراموشی نفسانی و شیطانی، رها در آسمان هوشیاری الهی و رحمانی گردیم، و چاشنی لحظه‌های کامجویی‌هایمان را شکر و تسبیح آفرینندهٔ لحظه‌های آرامبخش لذایذ قرار دهیم؛

خداوند، اصل لذت است و خالق لذت‌ها، پس تا می‌توانی لذت ببر و شکرش را به جا بیاور و مقرب شو!

سالک سلک لذت، رهرو راه کامجویی و کام بخشی شاکرانه و ثناگرانه است که هرچه لذت می‌یابد و می‌بخشد، از خدا و برای خدا و به سوی خداست...

در نگاهی والا

از بلندای تعقل پیداست

آدم از لذت بسیار پدید آمده است

ریشه اش از لذت

جسم و روحش لذت

آرزویش لذت

وعده دادند به او لذت جاویدان را

پس به لذت، شود از ریشهٔ لذت رویید

و به لذت شود از دار لذایذ بالا رفت

گل لذت بویید

میوه لذت چید

لذت٬ لای گیسوی پری روی لوندی جاریست

لذت٬ در لمس گل باغچه منزل میگیرد

لذت٬ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد

لذت٬ در ذات شب دهکده٬ از صبح سخن می‌گوید

لذت٬ در سجده نورانی شکر، حجله وصل می‌آراید

لذت٬ با خوشه انگور می‌آید به دهان

لذت٬ در حنجره عشق٬ غزل می‌خواند

لذت٬ مسوول قشنگی پر شاپرک است

لذت٬ گاهی ریحان می‌چیند

لذت٬ گاهی لب می‌بوسد

لذت٬ گاهی چای به٬ می‌نوشد

گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد

کاش می‌فهمیدیم

ریه‌های لذت، پر اکسیژن قرب است...

لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/352

بازدید : 270
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 21:25
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راه مقدس

کلونی منجی

اکنون که با شرایط سخت و پرفشار اقتصادی مواجهیم، بهتر نیست به شکل گیری کلونی‌های هم هدف و همگون برای حفظ حیات خود و عزیزانمان روی آوریم؟ ... «ادامه مطلب» ...

کلونی منجی

فاصله فقیر و غنی، روز به روز در حال افزایش است.

قشر متوسط جامعه که روزی در اکثریت بود، در حال نزول به مرحلهٔ فقر است.

بی اغراق می‌توان گفت که شکاف حاصل از این فاصلهٔ جهنمی، در حال بلعیدن طبقه‌‌‌ای است که شاید میتوانست به نحوی، گلیم خود را از آب بیرون کشیده و به حیات خود در زیر فشارهای شدید اقتصادی ادامه دهد.

در سالها و به ویژه ماههای اخیر، سیر تغییرات نزولی ارزش پول، به نحوی بوده است که قشر متوسط، دیگر قدرت خرید سابق را نداشته و میتوان گفت تا حدود زیادی با عوارض ناشی از فقر اقتصادی، دست و پنجه نرم می‌کند.

اگر نخواهیم چشممان را به روی حقیقت ببندیم و با یک مشت الفاظ دهان پر کن، صرفا شعار بدهیم! باید بپذیریم که با سرعت غیر قابل تصوری، متوسطین، در حال پیوستن به قشر فقیر، فقرا در حال فقیرتر شدن و اغنیا در حال غنی تر شدنند.

ارزش ثروت ثروتمندان رو به افزایش، و قدرت اقتصادی کم بهره گان یا بی بهره گان از ثروت، در حال کاهش چشمگیری است.

به جرأت میتوان گفت که دخل و خرج، هیچ تناسب منطقی و معقول با یکدیگر نداشته و زندگی بخش عظیمی‌از جامعه را در حد نفس کشیدن نگاه داشته است.

اگرچه این شرایط، تا حدودی در دنیا به وجود آمده و مردم بسیاری از کشورها را تحت تأثیر منفی خود قرار داده است، اما آثار سوءاش در مناطق نیمه پیشرفته و پیشرفت نیافته، به مراتب عمیق تر و وخیم تر است.

عدم مدیریت درست منابع مالی، تقسیم ناعادلانهٔ ثروت، ناتوانی در تولید سرمایه از طریق ظرفیتهای غیر نفتی، وابستگی شدید به نفت، تحریم و جنگ اقتصادی، بیماری‌های واگیردار، سبک زندگی مصرف گرایانه، و... از جمله دلایل کلی به وجود آمدن شرایط حال حاضر در زمینهٔ اقتصادی است.

شرایطی که آثار دهشتناک و عواقب سهمگین تر آن بر پیکرهٔ اقتصاد جامعه، به مراتب بیشتر از این مقداری است که تاکنون روی داده است، به نحوی که وضعیت حال حاضر را در برابر اوضاع پیش رو، می‌بایست مطلع شعر نحسی دانست که تنها یک بیت از مثنوی هفتاد من کاغذش سروده شده است!

در باور توحیدی، روزی، دست خداست و بندهٔ مؤمن، همواره می‌بایست توکل به قدرت لایزال پروردگار قادر متعال خود داشته باشد، اما این امر، تنافری با اصول تلاش و تدبیر نداشته و انسان با ایمان را ملزم می‌دارد تا در عین متوکل بودن و اعتماد داشتن به مقدرات الهی، اهل کوشش، آینده نگری و انجام محاسبات و اقدامات درست باشد.

عقل، حکم می‌کند در عین خوش بینی به پروردگار و سپردن خود به خدا، و دعا برای نجات و خلاصی از این اوضاع، و امیدواری برای بهتر شدن وضعیت اقتصادی، با تحلیل دقیق و منطقی وضع موجود، به دنبال کشف راه حلی کاربردی برای برون رفت از مشکل پیش رو باشیم.

اینکه وظایف دولتها در قبال اقتصاد جامعه چیست و اساسا حاکمیت می‌تواند چه نقشی در بهبود شرایط ایفا کند، مسأله‌‌‌ای است که اگرچه دارای ابعاد گوناگونی است که می‌بایست توسط متخصصان و تصمیم سازان این حوزه، مورد بحث و کنکاش و نتیجه گیری قرار گیرد، اما معلوم نیست نتایج عملیاتی در پی داشته و لزوما اجرا شده و ثمربخش باشد، و در خوشبینانه ترین حالت، به تجربه باید گفت، زمان و میزان تحقق آن ابدا قابل پیش بینی و تخمین نیست!

آنچه فی الحال می‌بایست واقع بینانه به آن نگریست این است که شرایط موجود با فرض عدم تغییر مثبت، رو به بدتر شدن وضعیت اقتصادی و بیشتر شدن فاصلهٔ طبقاتی است که جامعه را به دو بخش کاملا مشهود و مجزا شده فقیر و غنی تقسیم خواهد نمود.

قشر فقیری که درآمدش ابدا کفاف مخارجش را نمی‌دهد و او را با مخاطرات جدی و خطرناکی مواجه می‌نماید.

این شرایط در نهایت، قشر ضعیف را به جایی خواهد رساند که برای ادامه حیات خود، دو راه بیشتر ندارد:

۱) تنازع بقا

۲) تعامل بقا

کمبودها می‌توانند عامل مؤثری در شکل گیری نزاع باشند.

دعوا بر سر آب، غذا و دیگر مایحتاج زندگی، و تلاش برای چاپیدن بیشتر یکدیگر، کلاه گذاشتن بر سر هم، و نادید گرفتن حقوق همدیگر، میتواند کم کم کار را به جایی برساند که روابط انسانی را به سوی شکل گیری فضای نامبارک تنازع برای بقا، سوق دهد.

فضایی که جز بداخلاقی، بدرفتاری، درگیری، و حتی جنگ و خونریزی، نتیجه‌‌‌ای به دنبال نداشته و اوضاع را برای ادامهٔ حیات، سخت تر و پیچیده تر می‌کند.

و اما بالعکس، کمبودها می‌توانند باعث برانگیختگی حس تعامل شده و به شکل گیری تدابیر منطقی، معقول و کاربردی برای برون رفت از شرایط پر فشار نقصان و نیاز بیانجامند.

تعامل برای بقا می‌تواند اشکال و شیوه‌های گوناگونی داشته باشد؛ اما بیگمان، دستگیری‌های بسته ای، و حمایتهای قطره چکانی و مقطعی، راه حل دائمی‌برای برون رفت از مشکلات اقتصادی نبوده و نمی‌تواند در شرایط بسیار سخت، پاسخگوی نیازها گردد.

آنچه می‌تواند در بلندمدت و در شرایط جانفرسای پیش رو، به ایجاد حیات با ثبات، همراه با فشار کمتر بر اکثریت خانواده‌های اجتماع، کمک کند، اتخاذ شیوهٔ زندگی گروهی یا کلونی وار است.

حتما شنیده اید که پنگوئن‌ها در هنگام وقوع سرمای کشنده و تندبادهای شدید، به یکدیگر نزدیکتر شده و به هم می‌چسبند، تا با شکل دادن کلونی عظیم پنگوئن‌ها، خود و خانواده و فرزندان خویش را در برابر یخبندان مرگبار محافظت نمایند.

حال که با سرمای کشنده و هولناک اقتصادی فلج کننده مواجهیم؛ اینک که برای بسیاری، حقوقها کفاف چرخاندن یک زندگی بسیار ساده را هم نمی‌دهند؛ اکنون که به نظر می‌رسد با اوضاعی بسیار سخت تر از پیش و شرایط اقتصادی پر فشارتری از قبل مواجهیم، آیا تعامل به جای تنازع، راه حل بهتر و ثمربخش تری برای ادامهٔ بقا نیست؟

آیا بهتر نیست به شکل گیری کلونی‌های هم هدف و همگون برای حفظ حیات خود و عزیزانمان روی آوریم؟

آیا مدلهای تجربه شدهٔ زندگی‌های گروهی، در گذشته، با لحاظ رویکردهای تازه و بروز شده، نمی‌توانند راهگشای ترسیم راهکاری قابل تأمل و واجد بررسی و پیگیری باشند؟

در منابع تاریخی آمده است که بشر در دوره‌های گوناگونی به زندگی کلونی وار پرداخته است که بررسی هر یک از آن موارد می‌تواند، محاسن و معایب این نوع زندگی را برایمان روشن تر نموده و در پی ریزی یک الگوی بروز شده و کاربردی، به نتایج بهتر و دقیق تری برسیم.

بطور مثال، زمانی که پیامبر(ص) همراه با اصحاب(مهاجران)، وارد مدینه شدند، بسیاری از اهالی مدینه(انصار)، خانه‌های خود را به چند بخش تقسیم کرده و در هر بخش، خانواده‌‌‌ای را سکونت می‌دادند؛ افرادی که چند همسر داشتند با رضایت همسر خود، وی را از عقد خود خارج کرده و به عقد کسانی در می‌آوردند که بی همسر بودند؛ باغات و محصولات خود را با مهاجران شریک می‌شدند، و بالاخره در سکونت، همسرگزینی، خوراک و پوشاک و...، هرچند خانواده، به اشتراک دارایی‌ها و اتخاذ زندگی گروهی، روی می‌آوردند، و اینگونه، فشارها را تقسیم کرده و ادامهٔ حیات خویش و عزیزانشان را آسانتر می‌نمودند.

این مدل از زندگی را می‌توان در بسیاری از قبایل و در مناطق مختلفی از دنیا، با رجوع به مستندات تاریخی، مشاهده نمود.

حتی پیشتر از این نیز در ایران زمین، این نوع زیست کلونی وار در میان خانواده‌های مختلفی، مرسوم و معمول بوده است که در نوع خود، قابل نقد و بررسی برای الگویابی است.

آنچه مسلم است زندگی گروهی می‌تواند در عین مواهبش، دارای معایبی نیز باشد که با تحلیل دقیق تجربه‌های پیشین و انطباق بخشی بر زمان حاضر و مؤلفه‌های زندگی نوین، میتوان معایب را به حداقل رسانده و بر محاسنش افزود؛ که بزرگترین حسن و فایدهٔ کلونی می‌تواند کاهش چشمگیر فشارها بر اقتصاد خانوار باشد.

گروهی که متشکل از افراد و خانواده‌های همگون و هم هدف، در کنار یکدیگر جمع شده و زیر یک سقف، به ادامه حیات می‌پردازند، قطعا با تقسیم کارها و مسؤولیتها و بهره مندی از عواید مالی و منابع درآمدی اعضای خود، با آسودگی خاطر بیشتری می‌توانند به زندگی خویش ادامه دهند و بار کشندهٔ فشارهای اقتصادی را به تنهایی به دوش نکشیده و زیر این حجم از ناملایمات، له نشوند.

افرادی که با گذر از «من» و منیت، پشت به خودخواهی و نفس پرستی و زندگی واحد کرده، و در «ما» و منفعت خواهی برای جمع، به وحدت با گزینه‌های همراستا و هم عقیده با باورهای ناب و والای خویش رسیده اند.

افراد همسو و هم نظری که با تدوین و تعیین مقررات و قوانین مشخص، سرمایه‌ها و توانایی‌هایشان را با یکدیگر به اشتراک گذاشته و همدیگر را از داشته‌هایشان در ذیل یک کلونی واحد، بهره مند می‌سازند؛ تا از شدت فشارها کاسته، و گروهی قدرتمند و همدل را در چارچوب خانواده‌‌‌ای متحد و هماهنگ شکل دهند.

اقدامی‌که هم می‌تواند به اقتصاد کلونی، کمک شایانی نماید و گروه خانواده را از فشارها و تنگناهای اقتصادی، نجات داده و باعث رشد و ترقی خانوار شود، و هم با شکل گیری فضاهای کاری متنوع و خلاق، فعالیتهای اقتصادی نوین، و کارآفرینی مفید و مؤثر، با حضور فعال و هماهنگ و همسوی اعضای کلونی، تأثیرات بسزایی را در فضای اقتصاد کلان اجتماع گذارده و مایهٔ رونق تولیدات، بهبود خدمات، افزایش ثروت، رفاه، آگاهی و... شده و نتایج مطلوب و ارزشمندی را بر سطح کیفیت زندگی مردم جامعه گذاشته و به ارتقای میزان رضایتمندی عمومی‌بیانجامد.

افرادی که با قرارگرفتن در جمع خانواده‌های همگرا و همراه، می‌توانند نه تنها دیگر، دغدغه‌های مادی گذشته را نداشته باشند، که با قدم نهادن در کار و برنامه‌های مشترک و حساب شده، تبدیل به یک خانواده هدفمند، پر قدرت، سودزا و امیدوار شوند که حرکت اقتصادی و حضور اجتماعی شان، به جای تنازع و تقابل ایستا و مخرب، سرشار از تعامل و تلاش پویا و سازنده باشد.

زندگی کلونی وار، علاوه بر مواهب مادی و اقتصادی، کارکردهای فراوانی در زمینه‌های گوناگون معنوی، فکری، تربیتی، عاطفی، و دیگر نیازهای جسمی‌و روحی می‌تواند داشته باشد که هر یک در جای خود، حائز اهمیت بوده و قابل طرح و بررسی است.

از طرح این کلیات، روشن شد، یکی از مهمترین ارکان پایداری خانواده‌‌‌ای سالم، پویا، امیدوار و بانشاط، توجه هدفمند و هوشمند به مسألهٔ اقتصاد خانوار است.

اقتصاد در حال فروپاشی، بنیان خانواده‌ها را متزلزل و از هم پاشیده می‌کند؛ که یکی از بهترین راهکارها برای حفظ این نهاد مقدس، تعامل بقا، به هم پیوستگی و در پیش گرفتن شیوهٔ زندگی گروهی، با عضویت و مشارکت فعال، قانونمند و پر مهر افراد و خانواده‌های همگون و هم نظر در یک کلونی منجی و نجاتبخش می‌تواند باشد.

لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/351

بازدید : 280
دوشنبه 7 ارديبهشت 1399 زمان : 21:25
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

راه مقدس

حقیقت روزه داری

در حقیقت رمضان داخل شو، تا انسان شوی؛ تا در خیل خوبان شوی... «ادامه مطلب» ...

حقیقت رمضان

«رمض» به معنای تفتیده و سوزان، و رمضان، فرصتی است برای سوزاندن گناهان؛

فرصتی برای فراهم آوردن هیمهٔ گسترده و بزرگ حق طلبی و عبودیت، و به آتش کشیدن خطیئهٔ فروبرنده و سترگ نفس پرستی و نفسانیت؛

هیمه‌‌‌ای که از توجه و تفکر و تدبر در آیات الهی و نشانه‌های پروردگار، فراهم شده و به مدد اخگر اعمال پر فتوح و توبهٔ نصوح، آتشی عظیم به پا می‌کند؛

شعله‌هایی پاک کننده و عزت آفرین، برای اهل درستی و یقین؛

شراره‌های سوزانی که باعث تباهی و سرافکندگی کذابان و ناپاکان، و مایهٔ رهایی و نجات صادقان و صالحان است؛

آتشدان بارقه‌های پر حرارت و سرخی که گلخن پلیدان، و گلشن سیاوشانی است که با ورود به حصن حصین تسلیم و توکل، ققنوسی می‌گردند که ابراهیم وار رهیده و به مقام سلم و سلام، دست می‌یابند.

عظمت باطنی ماه رمضان را با محدود کردن در عمل ظاهری روزه داری، کوچک و حقیر نکن!

رمضانی که صرفا دهان جسممان را از اطعمه و مشربه ببندد، نه دهان روحمان را از رذیله و خبیثه، به کار دنیا و آخرتمان نیامده و سودی به حالمان نخواهد داشت!

چه بسا دهان بستن‌هایی که تنها رنج تشنگی و گرسنگی، به جای می‌گذارند و آدمی‌را به گنج حقیقت بندگی حق و سعادت زندگی موفق نمی‌رسانند!

ماه رمضان را بزرگ و گرامی‌بدار

با غور خوردن در مفاهیم انسان ساز قرآن معلایش؛

با سیر کردن در اتمسفر روحبخش سحرهایش؛

با رفتن به ماورای دهان بستن‌های روزهایش؛

با اندیشیدن در حقیقت قدرهایش؛

تا بتوانی با سوختن از منیت و رذایل، و ساختن در عبودیت و فضایل،

خودت را به «فطر» شکسته شدن اصنام نفسانی و فروریختن اوهام شیطانی برسانی،

و با گذار از حجاب پلید نفسانیت، مزین به آداب سعید انسانیت شوی، و درخشش آفتاب حیات ناب را با طلوع خورشید عید عبودیت در پهنه زندگانی ات، جشن بگیری.

در حقیقت رمضان داخل شو، تا انسان شوی؛ تا در خیل خوبان شوی؛ تا عزیز یزدان شوی؛ تا گلستان شوی؛ تا گل بوستان منجی جهان شوی؛ تا در کمال سعادت، جاودان شوی...

ای زمزمهٔ هر سحرم ذکر ظهورت

ای مستی اندیشه ام از یاد طهورت

ای جان به فدای تو و آن قلب صبورت

کی امر کنی تا که شوم وصلهٔ جورت

کی باز شود چشم دل عاشق کورت

کی باز شود سمت من آن راه عبورت

پیمانهٔ افطار من از بادهٔ نورت،

پر کن که منم تشنهٔ آن جام حضورت

آن جام که با دست تو پر گشت، به کام است

افطار به لبخند تو معنای صیام است

لینک مطلب:

http://rahemoghaddas.blog.ir/post/350

محمدمهدی مقدم

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 87
  • بازدید کننده امروز : 87
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 119
  • بازدید ماه : 121
  • بازدید سال : 2082
  • بازدید کلی : 9130
  • کدهای اختصاصی