آزاداندیشی، همچون نسیمیروحبخش است که وقتی به فضایی بسته و رو به مرگ راه یابد، میتواند سبب ادامۀ حیات شود؛ که آزاداندیشی یعنی رهایی از قیدها و قالبهایی که ذهن و اندیشۀ انسان را تنها و تنها به نگرشی خاص و غیر منعطف، معطوف کردهاند... «ادامه مطلب» ...
آزاداندیشی؛ شرطِ لازمِ رشد
آزاداندیشی، همچون نسیمیروحبخش است که وقتی به فضایی بسته و رو به مرگ راه یابد، میتواند سبب ادامۀ حیات شود؛ که آزاداندیشی یعنی رهایی از قیدها و قالبهایی که ذهن و اندیشۀ انسان را تنها و تنها به نگرشی خاص و غیر منعطف، معطوف کردهاند. این مفهوم، در معنای عمیق خود، نه صرفاً به معنی آزادی در بیان افکار، بلکه به معنای رهایی از جمود فکری و محدودیتهای اجتماعی و فرهنگی است که انسان را از رسیدن به خِرد و درک عمیقتر حقیقت بازمیدارد. آزاداندیشی در معنای حقیقی خود، همچون یک چراغ روشن در دل تاریکیهای شک و تردید، انسان را به صورتی پویا و همواره نوشونده به سوی انکشاف حقیقت هدایت میکند؛ حقیقتی که تنها در فضای باز و بدون محدودیت، امکان ظهور و شکوفایی مییابد.
خدواند حکیم، اوضاع و احوال هیچ ملتی را تغییر نمیدهد تا زمانی که آن مردم خود را عوض کنند و روحیات، افکار و اعمال خویش را تغییر دهند و همواره آزادانه به سوی باورهای تحولآفرین در حال دگرگونی باشند: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»(رعد/11)
انسان در برگزیدن مسیر زندگانی خود، آزاد و مختار است و آزادی، آزاداندیشی، آزاد بودن در انتخاب افکار و اعمال، تا جایی که عرفاً موجب سلب آزادی دیگران نشود، از مواهب قطعی الهی بر آدمیان است. تا آنجا که حضرت علی(ع) میفرمایند: « لا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ وَقَد جَعَلَکَ اللّه حُرّا » بنده و برده هیچ کس مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است»(تحف العقول، ص77)
امام رضا(ع) نیز بر این باور بودند که انسان، حق دارد به طور آزادانه فکر کند و تصمیم بگیرد، و نباید تحت فشار یا اجبار قرار داده شود. از عالم آل محمد(ص) روایت است که انسان نباید به عنوان یک کالا یا ملک، معامله شود و باید از آزادی تفکر و عمل برخوردار باشد: «لاَ یُبْتَاعُ حُرٌّ»(تهذیب الاحکام، ج۷، ش۳۳۱).
در هر جامعهای، زمانی که مرزهای فکری و ایدئولوژیک به شدت بسته شوند، آنگاه است که اندیشهها دچار تحجّر و رکود میشوند. این رکود، نه تنها انسان را از درک جدیدترین نظریات و علوم بازمیدارد، بلکه به بستن درهای پیشرفت و نوآوری نیز میانجامد. بهویژه در جوامع سنتی، هنگامیکه باورها و اندیشههای ثابت، همچون دژهایی محکم در برابر هر گونه نقد و تغییر میایستند، هر گونه تلاشی برای بازاندیشی و تجدیدنظر در آراء، به محاق میرود و یا بهسرعت برچسب کفر و انحراف میخورد. متأسفانه در چنین جوامعی، آزاداندیشی بهعنوان مفهومیخطرناک و حتی تهدیدآمیز شناخته میشود.
اما آزاداندیشی به معنای حقیقی، نه تنها ضدیت با ارزشها و اصول قطعی و ثابت نیست، بلکه به چالش کشیدن و نقد کردن به منظور تعالی و اصلاح آنهاست. این همان امری است که در بطن خود، حرکت به سوی تکامل را نهفته دارد. در دنیای اندیشه، هیچ اصولی مقدستر از جستجوی حقیقت و فهم عمیقتر از جهان نیست. این جستجو نیازمند فضای آزاد است، فضایی که در آن انسانها بتوانند به نقد و تحلیل آزادانه نظریات پرداخته و در برابر هر تفکر، پاسخهایی منطقی و مستند ارائه دهند.
آزاداندیشی، از سوی دیگر، دعوتی به تحمل دیگران، افکار مخالف و زیست مسالمتآمیز در جوار اندیشههای گوناگون است. اندیشههای متفاوتی که با پایبندی به تعریف عُرف از تجاوز، راه به انتخابها، افعال و سبک زندگی افراد مییابند. در دنیای امروز که تنوع فکری و فرهنگی جزو لاینفک زندگی روزمره است، آزاداندیشی بهعنوان ابزار ارتباط میان اندیشهها و فرهنگها عمل میکند. بدینسان، آزاداندیشی نه تنها برای فرد، بلکه برای جامعه نیز فوایدی ژرف بههمراه دارد. زیرا جامعهای که در آن انسانها آزادانه به بیان نظرات خود و به انتقاد از اندیشههای رایج پرداختهاند، قطعاً جامعهای پیشرفتهتر و آگاهتر خواهد بود.
برخورد امام رضا(علیهالسلام) با تفاسیر و آراء مختلف بهویژه در مسائل فکری و دینی، نمایانگر رویکردی خردمندانه و معتقد به تضارب آرا و آزاداندیشی است. ایشان نه تنها به آرا و نظرات مختلف گوش میدادند، بلکه توانایی تحلیل و نقد آنها را بهگونهای منطقی و آگاهانه داشتند. امام رضا(ع) در مواجهه با مکاتب فکری گوناگون، با احترام به تفاوتها و با بهکارگیری خرد و حکمت، به پاسخگویی پرداخته و در بسیاری از موارد نشان دادند که پذیرفتن نظرهای مختلف نهتنها نشاندهندۀ ضعف نیست، بلکه فرصتی برای رشد فکری و دینی است.
این برخورد در نهایت بهعنوان یک مدل از تعامل با اختلافات فکری و عقیدتی میتواند بهعنوان الگویی برای خردمندان و اندیشمندان امروز نیز مورد استفاده قرار گیرد. امام رضا(ع) نهتنها در مقام یک پیشوای دینی، بلکه بهعنوان یک فرد خردمند و صاحب دیدگاههای فلسفی و علمی، در نظر خود به بسیاری از نکات مهم در خصوص تفاوتهای فکری و آراء مردم توجه داشتند و در این مسیر همیشه به حقگویی و حقیقتجویی متعهد بودند.
این که خردمندی و آزاداندیشی در پذیرش و تحلیل آراء مختلف است، نه تنها در فلسفه اسلامیبلکه در بسیاری از سنتهای اندیشمندان بزرگ دنیا نیز دیده میشود. در واقع، همگامیبا دنیای فکری و نظرات گوناگون، بدون از دست دادن اصول بنیادین خود، ویژگی خاص خردمندان است که همواره به دنبال حقیقت و تعالی هستند.
حضرت علی(علیه السلام) در این زمینه میفرمایند: «حقٌّ عَلَى العاقِلِ أن یُضِیفَ إلى رَأیِهِ رَأیَ العُقَلاءِ، و یَضُمَّ إلى عِلمِهِ عُلومَ الحُکَماءِ» بر خردمند لازم است که رأى و نظر خردمندان را به رأى و نظر خود بیفزاید و دانش اندیشمندان را به دانش خود اضافه کند.(غررالحکم:4920)
اما آزاداندیشی تنها به معنای گفتوگو و نقد مستند، مستدل، محترمانه و شجاعانه که از ضرورتهای قطعی هر گفتمانی میباشد، نیست. این مفهومی است که انسان را دعوت میکند تا خود را از زنجیرهای افکار منجمد آزاد کند و بهطور مستقل و بیطرف به حقیقت بنگرد. در این مسیر، اندیشهها باید همچون آب جاری، بهصورت پیوسته به سوی ارتقاء و تکامل حرکت کنند. به عبارت دیگر، آزاداندیشی فرآیندی است که از جستوجو و تحقیق بیپایان سرچشمه میگیرد و به تجدید و نوآوری میانجامد. هیچگاه نمیتوان گفت که انسان به حقیقت نهایی دست یافته است؛ زیرا حقیقت همواره در حال تکامل و کشف است.
در این فرآیند، آزاداندیشی نه تنها از افکار فردی، بلکه از ساختارهای اجتماعی و سیاسی نیز تأثیر میپذیرد. در جوامعی که آزادیهای فردی و اجتماعی بهطور گستردهتری وجود دارد، امکان بروز ایدههای نو و تغییرات بنیادین در سیستمهای فکری، فرهنگی و سیاسی بیشتر است. بنابراین، جامعهای که برای آزادی اندیشه و بیان ارزش قائل است، در حقیقت به روند پیشرفت خود سرعت میبخشد. آزاداندیشی، در این راستا، نه یک گزینه، بلکه یک ضرورت است برای هر فرد و هر جامعهای که خواهان رشد و شکوفایی است.
آزاداندیشی، همچون جریانی پرتوان در عمق وجود انسان، راهی است که تنها با جستوجوی بیوقفۀ حقیقت و پرسشهای بیپایان ذهنی به تحقق میپیوندد. قلم در دست اندیشمند آزاده، بسان شمعی است که از آزاداندیشی و حقیقتطلبی او جان و نیرو میگیرد و بر اذهان مردمان روشنی میبخشد. قلم در دست اندیشمند آزاده، به مثابه شمعی میسوزد که از روشنای درون رها از محبس نفس و نفوس او نشأت میگیرد و این روشنایی، نه تنها بر ذهن فردی که به آن قلم تعلق دارد، بلکه بر ذهن جمعی انسانها نیز تابشی پر فروغ دارد.
آزاداندیشی به انسانها این امکان را میدهد تا حصار محدودیتها را بشکند و از زندان یکسونگری رها گردند و در پی کشف حقیقتی فراگیر و عمیقتر از هر آنچه که تاکنون شناختهاند، گام بردارند. در این فرآیند، قلم تبدیل به ابزاری میشود که نه تنها برای ثبت افکار و ایدهها بلکه برای مقابله با تعصبات و محدودیتها نیز بهکار میرود. زیرا تنها در دنیای آزاداندیشانه است که انسان میتواند به طور شجاعانه در برابر دستاوردهای پیشین خود ایستاده و در جهت شکوفایی ذهنی و اجتماعی گام بردارد.
زبانها و قلمهای جاهل، مزدور، منفعتطلب، ترسو، منافق یا متعصب، آزادی را به بند میکشند و آزاداندیشی را تقبیح و تنبیه میکنند، و زبانها و قلمهای آگاه و آزاده، آزاداندیشی را میستایند و میگسترانند. قلم بهعنوان نمایندهای از اندیشه آزاد، نقشی اساسی در شکلدهی به تاریخ، فرهنگ و تمدن دارد؛ زیرا هر نوشتهای که از جستوجوی حقیقت برمیخیزد، نه تنها دنیای فردی را تغییر میدهد، بلکه در بافت اجتماعی نیز میتواند جرقهای از تحول ایجاد کند.
در ادامه، گزیده سخنان رهبر انقلاب درباره «آزاداندیشی» که به تاریخ ( ۱۳۸۱/۱۱/۰۸) بیان شده، آمده است:
آزاداندیشی در جامعه ما یک شعار مظلوم
اگر بخواهیم در زمینه گسترش و توسعه واقعىِ فرهنگ و اندیشه و علم حقیقتاً کار کنیم، احتیاج داریم به اینکه از مواهب خدادادی و در درجه اوّل آزاداندیشی استفاده کنیم. آزاداندیشی در جامعه ما یک شعار مظلوم است. تا گفته میشود آزاداندیشی، عدّهای فوری خیال میکنند که بناست همه بنیانهای اصیل در هم شکسته شود، و آنها چون به آن بنیانها دلبستهاند، میترسند. عدّهای دیگر هم تلقّی میکنند که با آزاداندیشی باید این بنیانها شکسته شود. هر دو گروه به آزاداندیشی - که شرطِ لازم برای رشد فرهنگ و علم است - ظلم میکنند.
هیچ فکر و نظری مقدس و غیر قابل دست زدن نیست
ما به آزاداندیشی احتیاج داریم... اگر بخواهیم رشد کنیم، بایستی بتوانیم در فضای لایتناهىِ فکر بال و پر بزنیم؛ باید حرکت کنیم. اگر بخواهیم در اقتصاد، فرهنگ، علوم انسانی، فلسفه و در همه زمینههای علمیو فرهنگی در چارچوب آن نظری که فردی در جایی گفته و یک عدّه طرفدار هم پیدا کرده و حالا مترجمیآن را ترجمه کرده یا خود ما آن را یاد گرفتهایم؛ یعنی در چارچوب آن فکر بهعنوان یک شیءِ مقدّس غیرقابل دست زدن، حرکت کنیم، این آزاداندیشی نیست، بلکه دنباله «کاغذباد» شدن است. ما در مشهد به این بادبادکها، کاغذباد میگوییم. خیال میکند در هوا پرواز میکند، اما دنباله کاغذباد است، نخ آن هم دست یکی دیگر است. این کار آزاداندیشی نیست. محیط آزاداندیشی، محیط خاصّی است که باید آن را ایجاد کرد؛ البته به نظر من، گفتگوی آزاد باید از حوزه و دانشگاه شروع شود.
اصول آزاداندیشی
استفاده از آزادی ادبی دارد. ما ادب استفاده از آزادی را هم باید یاد بگیریم و یاد بدهیم... عدّهای به نام آزاداندیشی مرزهای فضیلت و حقیقت را لگدکوب کردهاند و به نام آزاداندیشی و نوآوری، همه اصول مقدّس حقیقی را نادیده گرفته یا تحقیر و یا مسخره کردهاند. یک عدّه هم بهصورت عکسالعملی یا بهخاطر مسائل دیگری که در ذهنشان بود، به پایههایی چسبیدند که باید بر روی آن پایهها نوآوری میشد. نبایستی به آنچه که گفته شده، اکتفا کرد و متحجّر شد؛ یعنی تحجّر در مقابل مرز شکنی و افراط در مقابل تفریط. همچنان که بعضی در محیط سیاسی، فاصله بین هرج و مرج و دیکتاتوری را اصلاً قبول ندارند و معتقدند که در جامعه یا باید هرج و مرج باشد یا دیکتاتوری! کأنّهُ از این دو خارج نیست. در عرصه فرهنگی هم همینطور: یا باید هرج و مرج و کفرگویی و اهانت به همه مقدّسات و ارزشهای مسلّم و مستدل شود و یا باید ذهنها بسته شود و تا کسی حرف تازهای زد، فوراً همه او را هو کنند و علیه او جنجال نمایند! کأنّهُ هیچ حدّ وسطی بین این دو وجود ندارد. ما باید آن حدّ وسط، همان «امر بین الامرین» و تعادل را پیدا کنیم. البته این هم از راه گفتگوی محترمانه، عاقلانه، منصفانه و با استدلال، عملی است. این کار هم باید در حوزه و در زمینه مسائل حوزه، در زمینه فقه، فلسفه، کلام و دیگر علوم رایج حوزه انجام گیرد و هم در دانشگاه.
هیچ کس نباید از اینکه یک نظر مسلّم را بهکلّی ابطال کند، ابایی داشته باشد
صاحبان فکر باید بتوانند اندیشه خود را در محیط تخصّصی، بدون هوچیگری، بدون عوامفریبی و جنجال تحمیلی و زیادی مطرح کنند و آن نقّادی شود؛ یک وقت بهطور کامل رد خواهد شد، یک وقت بهطور کامل قبول خواهد شد، یک وقت هم در نقّادی اصلاح خواهد شد و شکل صحیح خود را بهدست خواهد آورد. این اتّفاق باید بیفتد. ما الان این را نداریم. البته من به شما بگویم که محیط حوزه از این جهت بهتر از محیط دانشگاه است. علّت این است که در حوزه، نقّادی یکی از محورهای اصلی است. همه این بزرگان حوزه که شما ملاحظه میکنید - چه آنهایی که امروز هستند و چه بزرگترهایی که در نسلهای گذشته ما بودند - اصلاً در همین محیط نقّادی بزرگ شدهاند. هیچ متکلّمیو هیچ فیلسوف یا فقیهی از اینکه یک نظر مسلّم فقهی یا اصولی یا کلامىِ قبل از خود را بهکلّی ابطال کند، ابایی ندارد و از اینکه کسی به او بگوید چرا ابطال کردی هم باکی ندارد؛ چون چنین چیزی اصلاً در حوزه گفته نمیشود. این سنّت حوزه است که نظرات گذشتگان را مطرح کنند.
امام خمینی(ره)، مبانی قبلی را به هم میریخت و مبنای جدیدی بهجایش میگذاشت
شما ملاحظه کنید؛ امام رضواناللَّهعلیه، آن وقت که در قم تشریف داشتند در درس اصول، نظرات مُد روز را که نظرات مرحوم آیتاللَّه نائینی بود، ذکر میکردند، بعد فیه اوّلاً، ثانیاً، ثالثاً، رابعاً و خامساً، اساس حرف را اصلاً به هم میریختند. هیچکس نمیگفت چرا. خوب؛ اگر کسی طرفدار آن نظریه بود، میرفت در درس خود یا در حاشیهای که به تقریرات استاد میزد، مینوشت که من این حرف استاد را قبول ندارم. تقریرات امام در بعضی از بخشها، چاپ شده است. شما نگاه کنید، در موارد بسیاری، امام مبانی بزرگان قبل از خود را خُرد کرده و مبنای جدیدی به جای آنها گذاشتهاند. آن وقت محشّی که شاگرد امام و تقریرنویس است، در موارد متعدّدی حاشیه زده و به امام اشکال کرده که این فرمایش ایشان درست نیست و همان حرفِ مثلاً صاحب مبنای قبلی درست است. نه صاحبِ مبنای قبلی در نظر کسی کوچک میشود، نه کسی به امام اعتراض میکند و نه کسی به محشّی که شاگرد امام است، اعتراض میکند. این طبیعت حوزه است.
لزوم تصادم افکار و تضارب آرا به شکلی محترمانه و شجاعانه
البته این کارها باید سازماندهی شود. ما باید این تجربیات ناشی از مباحثه و گفتگوی سالم و محترمانه و شجاعانه را بهصورت تجربههای انباشتهای درآوریم تا بتوانیم از آنها استفاده کنیم و علم را بارور نماییم. عین همین قضیه در دانشگاه وجود دارد. بارها گفتهام، این نهضت نرمافزاری که من این همه در دیدارهای دانشگاهی بر روی آن تأکید کردم، به همین معناست. ما باید علم و فرهنگ را تولید نماییم و باید کار اساسی کنیم. حکومت باید بهصورت آشکار از برخورد افکار بهصورت سالم حمایت کند.
یکی از وظایف نظام جمهوری اسلامی، حمایت صریح از برخورد افکار به شکل سالم است. اینکار، ظرف و مجرا لازم دارد و این مجرا بایستی به وسیله خودِ دوستان دانشگاهی و حوزوی در بخشهای مختلف تنظیم شود. آنها باید این مجرا را درست کنند و امکان بدهند.
امروز متأسّفانه فضا طوری است - چون این کارها را نکردهایم - که اگر کسی بیاید نه لزوماً یک نظریه نو، بلکه یک بدعت، یک سنّتشکنی یا یک لگدکوبی به یک مرز را سرِ چوب کرده و بلند کند و هیاهو راه بیندازد، میتواند عدّهای را بهصورت عوامفریبانه دور خود جمع کند. مخالف او هم با همان روش با او برخورد میکند و بنا میکند به محکوم کردن او از یک موضع طرد و لعن. شاید اصلِ محکوم کردن درست باشد؛ اما خیلی از اوقات شیوهاش درست نیست.
تحجر یعنی بیدلیل محکم، رد یا دفاع کردن
متأسّفانه یک عدّه اصولگرایی را با تحجّر اشتباه گرفته و خیال کردهاند که اصولگرایی یعنی تحجّر! در حالی که اصولگرایی به معنای تحجّر نیست. اصولگرایی یعنی اصول مستدلِّ منطقی را قبول داشتن و به آنها پایبند ماندن و رفتارهای خود را با آن اصول تطبیق کردن؛ مثل شاخصهایی که انسان را در یک جاده هدایت میکند. «انّالّذین قالوا ربّنااللَّه ثمّ استقاموا( فصلت/30)» ، این استقامت کردن، اصولگرایی است. معنای تحجّر این است که از هر آنچه که بهصورت یک باور در ذهن انسان وارد شده، بدون اینکه پایههای استدلالی و استناد مستحکمیداشته باشد، بی دلیل و متعصّبانه دفاع کردن. «اذ جعل الّذین کفروا فی قلوبهم الحمیّة حمیّة الجاهلیّة( فتح/26)». « حمیّت جاهلیّه» گریبان کسانی را میگیرد و آنها جاهلانه از یک چیز دفاع میکنند. اصولگرایی با این دفاع جاهلانه و حمیّت متعصّبانه و متحجّرانه اشتباه نشود. تا گفته میشود تحجّر، ذهن بعضی به تحجّر جناحهای دینی میرود. در حالیکه جناحهای به اصطلاح روشنفکر و متجدّد ما در تحجّر دست کمیاز متحجّرین دینی ندارند، بلکه در مواردی بهمراتب از آنها بدترند. من یادم نمیرود، دوران قبل از انقلاب در این مجالسی که با دانشجویان و بعضی از فعّالان سیاسی چپ تشکیل میشد، اگر کسی حرفی میزد که با مبانی مارکسیسم اندک مخالفت و مساسی داشت، استدلال لازم نبود، میگفتند این حرف باطل و غلط است! همان که در قرآن میگوید: «انّا وجدنا ابائنا علی أمّة( زخرف/22)». چون این را شنیدهاند، بر آن پای میفشردند و براساس آن هر حرف منطقی را باطل میکردند!
امروز ما احتیاج مبرمیداریم به اینکه تفکّر آزاداندیشانه - که با آن فرهنگ و علم تولید خواهد شد و گسترش و توسعه واقعی پیدا خواهد کرد - در جامعه رشد پیدا کند و بتواند استعدادهای افراد را به سمت خود جذب نماید. امیداوریم که عناصر مستعد، با همّت و با توکّل - چه در حوزه، چه در دانشگاه قدر این کارها را بدانند.
لینک این مطلب:
http://rahemoghaddas.blog.ir/post/453